اما نمی
✗ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆِ ﺭﻭﺍﺑﻂ، ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮِ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯِ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖِ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛ اما نمی ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯِ ما « ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ »است؛
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥِ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر میکردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛ اما نمیدانستیم قرار است که ما از یکدیگر مراقبت کنیم....
ما فکر میکردیم اگر به دنبالِ اهدافِ شخصی و رشدِ خود باشیم، بیوفایی است، اما نمیدانستیم بیش از حد به حریمِ یکدیگر وارد شدن، چقدر میتواند خفقان آور باشد...
ما فکر میکردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ اما نمیدانستیم هر کدام آنقدر خوب هستیم که احساسِ تهدید شدن نکنیم...
مافکر میکردیم هر کس در خواستِ کمک کند ضعیف است! اما نمیدانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر میکردیم پول ما را ایمن میکند؛
اما نمیدانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که میتوانید زندگیتان را بسازید و در کنارش مادیات هم قرار دهید..
فکر میکردیم دیگری به ما عشق نمیورزد؛
نمیدانستیم که ما عشقِ او را احساس نمیکنیم و نمی پذیریم...
او گمان میکرد من خوشحالم ،
نمیدانست چقدر ترسیدم...
من گمان میکردم او خوشحال است!
نمیدانستم چقدر ترسیده است...
ما نمیدانستیم...
ما فقط نمیدانستیم...
خیلی چیزها بود که نمی دانستیم..✗
✗ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆِ ﺭﻭﺍﺑﻂ، ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮِ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯِ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖِ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛ اما نمی ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯِ ما « ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ »است؛
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛ اما نمیﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥِ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر میکردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛ اما نمیدانستیم قرار است که ما از یکدیگر مراقبت کنیم....
ما فکر میکردیم اگر به دنبالِ اهدافِ شخصی و رشدِ خود باشیم، بیوفایی است، اما نمیدانستیم بیش از حد به حریمِ یکدیگر وارد شدن، چقدر میتواند خفقان آور باشد...
ما فکر میکردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ اما نمیدانستیم هر کدام آنقدر خوب هستیم که احساسِ تهدید شدن نکنیم...
مافکر میکردیم هر کس در خواستِ کمک کند ضعیف است! اما نمیدانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر میکردیم پول ما را ایمن میکند؛
اما نمیدانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که میتوانید زندگیتان را بسازید و در کنارش مادیات هم قرار دهید..
فکر میکردیم دیگری به ما عشق نمیورزد؛
نمیدانستیم که ما عشقِ او را احساس نمیکنیم و نمی پذیریم...
او گمان میکرد من خوشحالم ،
نمیدانست چقدر ترسیدم...
من گمان میکردم او خوشحال است!
نمیدانستم چقدر ترسیده است...
ما نمیدانستیم...
ما فقط نمیدانستیم...
خیلی چیزها بود که نمی دانستیم..✗
- ۷.۶k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط