جیمین فیک زندگی پارت ۲۱#
جیمین فیک زندگی پارت ۲۱#
اون ات بود ولی با لباس و صورت خونی
جیمین : عزیز ذخمی شدی حالت خوبه
ات :اه بیبی من خوبم و ببخشید نگرانت کردم . من برم این خون ها رو پاک کنم .
جیمین : ات الان باید بریم کلاب تهیونگ مارو دعوت کرده و قراره از مانی هم خاستگاری کنه .
ات : امم خستم ولی اماده میشم تو هم اماده شو
جیمین : ات تو کسی رو کشتی ؟
با این حرفم ایستاد
ات : اره
و بعدش رفت . خیلی خوشحال بود و اصلا مثل دیشب نبود .
رفتم و لباس پوشیدم. ساعت ۱ بود اما اشکال نداره . ات اومد و رفتیم سمت کلاب . مانی و تهیونگ و اهو و جونگکوک هم بودن . رفتیم پیششون و همو بغل کردیم و صحبت میکردیم . ات خیلی مشروب نمیخورد اما من میخوردم و البته کم میخوردم تا وقتی تهیونگ داره خاستگاری میکنه مست نباشم . و اینکه مانی از هیچی خبر نداشت .
ویو ات
بالاخره وقتش رسید . ما همه داشتیم مرقص میکردیم که تهیونگ جلو مانی زانو زد
تهیونگ : مانی خانم شما خیلی زیبا و جذاب هستید . با من ازدواج میکنید .
مانی : ت ت تهیونگ تو ...
مانی :اممم اره
حلقه رو گذاشت تو دست مانی و همو بغل کردن و همه دست میزدن و شادی میکردن
ات : مبارک باشه
مانی و تهیونگ : مرسی
جیمین : ایشالله عروسیتون
ات : ایشالله بچه دار شید
جیمین : ایشالله نوه دار شید
ات : خوشبخت شید
مانی : مرسی همچنین
باهم حرف میزن که تهیونگ و مانی رفتن تا باهم حرف بزنن و اهو و جونگکوک معلو نبود کجا بودن من هم نشسته بودم که ...
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
اون ات بود ولی با لباس و صورت خونی
جیمین : عزیز ذخمی شدی حالت خوبه
ات :اه بیبی من خوبم و ببخشید نگرانت کردم . من برم این خون ها رو پاک کنم .
جیمین : ات الان باید بریم کلاب تهیونگ مارو دعوت کرده و قراره از مانی هم خاستگاری کنه .
ات : امم خستم ولی اماده میشم تو هم اماده شو
جیمین : ات تو کسی رو کشتی ؟
با این حرفم ایستاد
ات : اره
و بعدش رفت . خیلی خوشحال بود و اصلا مثل دیشب نبود .
رفتم و لباس پوشیدم. ساعت ۱ بود اما اشکال نداره . ات اومد و رفتیم سمت کلاب . مانی و تهیونگ و اهو و جونگکوک هم بودن . رفتیم پیششون و همو بغل کردیم و صحبت میکردیم . ات خیلی مشروب نمیخورد اما من میخوردم و البته کم میخوردم تا وقتی تهیونگ داره خاستگاری میکنه مست نباشم . و اینکه مانی از هیچی خبر نداشت .
ویو ات
بالاخره وقتش رسید . ما همه داشتیم مرقص میکردیم که تهیونگ جلو مانی زانو زد
تهیونگ : مانی خانم شما خیلی زیبا و جذاب هستید . با من ازدواج میکنید .
مانی : ت ت تهیونگ تو ...
مانی :اممم اره
حلقه رو گذاشت تو دست مانی و همو بغل کردن و همه دست میزدن و شادی میکردن
ات : مبارک باشه
مانی و تهیونگ : مرسی
جیمین : ایشالله عروسیتون
ات : ایشالله بچه دار شید
جیمین : ایشالله نوه دار شید
ات : خوشبخت شید
مانی : مرسی همچنین
باهم حرف میزن که تهیونگ و مانی رفتن تا باهم حرف بزنن و اهو و جونگکوک معلو نبود کجا بودن من هم نشسته بودم که ...
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
- ۸.۴k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط