بازی مرگ
[ بازی مرگ ]
پارت 87
خیلی سرد و خشک بیان کرد به خوبی همه متوجه شدند که دلش نمیخواد
مهمان هاشون تشریف بردند حال فقط آنها مانده بودند کی سوک خسته به سالن رفت و روی مبل نشست جونگ کوک تهدید آمیز انگشت اش رو به سمته برادرش گرفت جونگ کوک : اگه ببینم دردسر...
حرفش با صدای هری قطع شد آن دختر دستش را گذاشت روی ساعد دست شوهرش هری : میشه باهم حرف بزنیم
جونگ کوک اوفی کشید و جلوتر ازش راهی شد هری با عجله روبه جی یون بیان کرد هری : داداش جی یون راحت باش اینجا خونه خودته
بعد با دوییدن به دنبال جونگ کوک رفت جی یون خنده ای به این رفتار های عجول زن داداش کوچولوش کرد
هری پشته سرش وارده اتاق شد بلافاصله درو بست با صدای عصبی گفت
هری : چرا با برادرت اینجوری رفتار میکنی
جونگ کوک : حقشه
هری : یعنی چی حقشه هر چی هم که بشه اون داداشته
جونگ کوک بدون توجه کردن به حرف هایش خم شد و کشوی کند کنار تخت رو باز کرد با دیدن یه عالمه قرص متعجب نگاهش کرد بلافاصله برشون داشت به سمته هری که حرف میزد گرفتش هری : دارم حرف میزنم گوش میدی...
هری با دیدن قرص ها حرفش قطع شد شوکه اول به قرص بعد به چهره عصبی شوهرش نگاه کرد جونگ کوک : اینا چی هستن
هری خواست به پیچونه با خنده مصنوعی ای گفت هری : خوب قرص هستن دیگه نمی شناسی
جونگ کوک از لایه دندون هایش با صدای بلندی غرید جونگ کوک : می خواستی خود کشی کنی
هری : داد نزن
جونگ کوک قرص ها رو پخش زمین کرد با عصبانیتی بیان کرد.
جونگ کوک : چی برات کم گذاشتم که میخواستی خودکشی کنی ها
هری از عصبانیتی که بخاطر اضافه بودنش میکرد و حال این، پوزخندی از سر عصبانیت زد و با صدایی بلندی گفت هری : نه هیچی کم نگذاشتی هم دوستم داری هم بهم اهمیت میدی هم به عنوان همسرت نگاهم میکنی همه چیز کامله
جونگ کوک عصبی دستشو رو برد لای موهایش دوباره روبه هری کرد
جونگ کوک : همه چیز داری ... با انگشت هایش میشمرد و تن صدایش به شدت بلند بود .. جونگ کوک : پول داری عمارت داری دختر رئیس سابق محفلی زن رئیس جدید محفلی هرچی بخواهی برات فراهم میشه دیگه تو چی میخواهی
پارت 87
خیلی سرد و خشک بیان کرد به خوبی همه متوجه شدند که دلش نمیخواد
مهمان هاشون تشریف بردند حال فقط آنها مانده بودند کی سوک خسته به سالن رفت و روی مبل نشست جونگ کوک تهدید آمیز انگشت اش رو به سمته برادرش گرفت جونگ کوک : اگه ببینم دردسر...
حرفش با صدای هری قطع شد آن دختر دستش را گذاشت روی ساعد دست شوهرش هری : میشه باهم حرف بزنیم
جونگ کوک اوفی کشید و جلوتر ازش راهی شد هری با عجله روبه جی یون بیان کرد هری : داداش جی یون راحت باش اینجا خونه خودته
بعد با دوییدن به دنبال جونگ کوک رفت جی یون خنده ای به این رفتار های عجول زن داداش کوچولوش کرد
هری پشته سرش وارده اتاق شد بلافاصله درو بست با صدای عصبی گفت
هری : چرا با برادرت اینجوری رفتار میکنی
جونگ کوک : حقشه
هری : یعنی چی حقشه هر چی هم که بشه اون داداشته
جونگ کوک بدون توجه کردن به حرف هایش خم شد و کشوی کند کنار تخت رو باز کرد با دیدن یه عالمه قرص متعجب نگاهش کرد بلافاصله برشون داشت به سمته هری که حرف میزد گرفتش هری : دارم حرف میزنم گوش میدی...
هری با دیدن قرص ها حرفش قطع شد شوکه اول به قرص بعد به چهره عصبی شوهرش نگاه کرد جونگ کوک : اینا چی هستن
هری خواست به پیچونه با خنده مصنوعی ای گفت هری : خوب قرص هستن دیگه نمی شناسی
جونگ کوک از لایه دندون هایش با صدای بلندی غرید جونگ کوک : می خواستی خود کشی کنی
هری : داد نزن
جونگ کوک قرص ها رو پخش زمین کرد با عصبانیتی بیان کرد.
جونگ کوک : چی برات کم گذاشتم که میخواستی خودکشی کنی ها
هری از عصبانیتی که بخاطر اضافه بودنش میکرد و حال این، پوزخندی از سر عصبانیت زد و با صدایی بلندی گفت هری : نه هیچی کم نگذاشتی هم دوستم داری هم بهم اهمیت میدی هم به عنوان همسرت نگاهم میکنی همه چیز کامله
جونگ کوک عصبی دستشو رو برد لای موهایش دوباره روبه هری کرد
جونگ کوک : همه چیز داری ... با انگشت هایش میشمرد و تن صدایش به شدت بلند بود .. جونگ کوک : پول داری عمارت داری دختر رئیس سابق محفلی زن رئیس جدید محفلی هرچی بخواهی برات فراهم میشه دیگه تو چی میخواهی
- ۸.۶k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط