شبسیاهم

#شبِ_سیاهم
#Part_4

(چند روز بعد)

توی کلاس نشسته بودم که یهو هان با ذوق و شوق سریع اومد و نشست کنارم با تعجب نگاش کردم خیلی تند تند و با ذوق شروع کرد به تعریف کردن هیچی نفهمیدم فقط یه ذره از لابه لای حرفاش فهمیدم که انگار با یه نفر رل زده و دوست پسرش شده

+کی هست حالا

×توی هم مدرسه ی خودمونه ولی خب یه جورایی دشمن لینوعه و خب از این بیشتر خوشحالم خیلی پسر جذابیه فلییییکس

+اسمش چیه

×سوهیون

اخمی اومد رو صورتم

+سوهیون؟؟ اون پسره ی ل.اشیه بی همه چیز؟؟ هان واقعا چجوری رفتی با اون؟؟ اون با هزار نفر بوده مطمئن باش ولت میکنه فقط کافیه یه بار ازت استفاده کنه

×نه فلیکس اون واقعا خوبه

+هان بهتره تا دیر نشده این یارورو ولش کنی اون واقعا به درد نمیخوره از نظر من اگه تو با لینو بری تو راب.طه خیلی بهتر از اینه که با این پسره ی ل.اشی باشی

×اووو فلیکس انقد زیاد روی نکن تو که خوب نمیشناسیش

+هان من اونو دیدم

×نه به نظر من آدم خوبیه

+هر غلطی میخوای بکنی بکن

×خیلی خب باشه بی ذوق

هیچی نشده خبر دوست شدنش با این پسره همه جای مدرسه پخش شد ولی اصا براش مهم نبود فقط دعا میکردم که به گوش لینو نرسه وگرنه بد شری به پا میشه

(لینو)

یه روز توی مدرسه که آخرای مدرسه بود هوا خیلی ابری بود و به خاطر ابرای زیاد یکم تاریک بود بارون خیلی شدیدی میومد و رعد و برق های وحشتناکی میزد و منم میدونستم که هان از رعد و برق خیلی میترسه و نمیتونه تحمل کنه امروز فلیکس نیومده مدرسه پس مطمئنم کسی کنارش نیست بلند شدم که برم پیشش ولی تا وارد کلاس شدم دیدم تو بغل سوهیونه و گوشاشو گرفته اخم خیلی جدیی اومد رو صورتم یکی از بچه های کلاسو صدا زدم و آوردمش بیرون

*تو میدونی قزییه چیه؟

¥ها؟ چه قزییه ای؟

*این پسره سوهیون با هان چیکار داره؟

¥عه مگه تو نمیدونی اینا چند هفته ای میشه که باهم تا راب.طه ان

چشمام گرد شد و رفتم عقب و خوردم به دیوار اخم خیلی جدیی اومد رو صورتم که یهو هیونجین سریع از اونور اومد

_لینو حالت خوبه؟

مکث کردم

* ..... نه

از کنارش رد شدم و رفتم تو کلاس با تعجب نگام کرد و سریع دوید دنبالم رفتم نشستم تو کلاس انقد عصبانی بودم که فقط میخواستم داد بزنم واقعا چجوری تونسته انقد بی رحمانه منو رد کنه بره با کی؟ با دشمن من
به یه گوشه خیره بودم که یهو بغضم گرفت

_لینو؟؟ واقعا بغض کردی؟؟

دست خودم نبود ازش انتظار همچین کاریو نداشتم
ناخودآگاه زدم زیر گریه و رفتم تو بغل هیونجین با تعجب نگام میکرد

_لینو تو حالت خوبه؟؟

هیچی نمیگفتم و فقط لباسشو تو دستم فشار میدادم و گریه میکردم
زنگ آخر خورد با همون گریم رفتم و سوار ماشین شدم و هیونجینم نشست

_لینو میشه بگی چیشده؟؟

*هیون میشه تو بری خونه؟ من یکم کار دارم بعد میام

_تو این وضعت ولت کنم؟؟

*چیزیم نیست تو برو

_لینو ‌‌.....

*برو هیون

_هووف خیلی خب ولی عادلانه نبود تو این بارون پیاده برم

پیاده شد و رفت سمت خونه نشستم پشت فرمون و منتظر بودم که هان بیاد بیرون یهو دیدم که اومد بیرون و سوار ماشین اون پسره شد و رفتن سریع پشت سرشون راه افتادم همه جا رفتن و دور میزدن و من فقط دنبالشون بودم بغض به گلوم چنگ میزد دیگه شب شد بارونم شدید تر بود دیگه دور دور کردنشون تموم شد و هان کنار یه جاده با یه چتر پیاده شد و وقتی دقت کردم دیدم که چتر سوهیونه هان پیاده شد و سوهیونم پیاده شد همو بغل کردن سوهیون یه ب.وسه رو ل.بش کاشت و رفت از عصبانیت فقط میخواستم یه چیزی رو بشکونم و داد بزنم فقط میخواستم سوهیونو بکشم چقد حس گ.وهیه اینکه عشقتو با یه نفر دیگه ببینی اونم دشمنت
انگار هان منتظره اتوبوس بود آخه اینوقت شب اوتوبوس مطمئنن دیر میاد
از ماشین پیاده شدم و با عصبانیت رفتم سمتش داشت با لبخند به جاده نگاه میکرد از شونش گرفتم و چرخوندمش به سمت خودم تا منو دید از تعجب چشاش گرد شد داشت بهم نگاه میکرد اشک هنوز تو چشمام جمع بود از صبح که دیدمش تا همین الان فقط گریه میکردم چشام قرمز بود

×تو اینجا چیکار میکنی

به چترش نگاه کردم و از دستش گرفتم و پرتش کردم اونطرف با تعجب بهم نگاه کرد

× داری چیکار می ....

تا اومد حرفشو ادامه بده محکم ل.بمو رو ل‌باش کوبیدم و شروع کردم به ب.وسیدنش سعی کرد ازم جدا بشه ولی محکم گرفته بودمش و ولش نمیکردم شروع کرد به مشت زدن به س.ینم و همه ی زورشو میزد که جدا بشه ولی ولش نکردم بعد چند دقیقه بالاخره ل.بمو از روی ل.بش برداشتم محکم هلم داد و از بغلم بیرون و اومد و یکی محکم زد تو گوشم

×مرتیکه روانی داری چه گ.وهی میخوری(داد)




#huynlix
دیدگاه ها (۳)

#شبِ_سیاهم #Part_5از شونه هاش محکم گرفتم اشکام داشت میریخت*ه...

#شبِ_سیاهم #Part_6 (هیونجین)گوشیمو برداشتم و دیدم فلیکس پیام...

هیونجیننننننننننن بس کننننننننننمی خوام پروفایل پیج رو عوض ک...

#شبِ_سیاهم #Part_3 (فلیکس)فرداش نرفتم مدرسه آخه واقعا خیلی ا...

#مافیای_من #P17هان:گوشیمو برداشتم و دیدم چان هیونگ برام آدرس...

جوجه تیغی عصبانی من

#مافیای_من #P3لینو:میدونم مقصر منمپس......هان:«با گریه»نه......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط