مامان بغلم کرد موهامو نوازش کرد و گفت خیلی وقته گذشته

مامان بغلم کرد. موهامو نوازش کرد و گفت: خیلی وقته گذشته... آروم شده بودی... چرا امروز انقدر بهم ریختی دوباره ؟!
دست کشیدم رو بغض قلمبه شده گلوم و گفتم: مامان دوست داشتن یه مریضیه... یه مریضی مثل میگرن. خوب شدنی در کارش نیست. آروم میگیره اما درمان نمیشه. شاید چند ماهی خبری ازش نباشه اما با یه تابش آفتاب به سر، با یه سروصدا زیاد، با یه شیرینی زیاد یهو شروع میشه و هیچ راهی نداری جز اینکه خودتو تو سکوت یه اتاق تاریک زندونی کنی.
دوست داشتن هم همینه. آروم میگیره و میزاره زندگیتو کنی اما با دیدن یه پیرهن آشنا، یه مکان پر خاطره ، یه موزیک که روزهای زیادی رو باهاش گذروندی یهو مثل روز اول تمام اون همه درد و دوست داشتن رو تو وجودت زنده میکنه!
من میگرن دارم مامان!
میگرن دوست داشتن!
#محیا_زند
دیدگاه ها (۲)

"معشوقه" گری هایم همیشه با دیگر "معشوقه"ها فرق داشت.وقتی سرش...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

نشستم جلوش و همه چی رو براش گفتم. هم جنس نبود اما همدرد بود....

ماجرا خیلی ساده بودمن فقط رفتم تا عطر بخرمآقای فروشنده بدون ...

رز وحشی پارت ۶ات...انگار حضورمو نفهمید !سرشو راست کرد دید جل...

Part:24______________________________لونا: باشهلونا اروم رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط