چندشاتی تهیونگ

چندشاتی تهیونگ

p.3

فردا صبح... ات و تهیونگ داخل بغل هم از خواب بلند شدن..

تهیونگ موهای ات رو نوازش میکرد...
آروم بلند شد و وارد آشپز خونهدشد،،، شروع کرد به پختن غذا..

دست‌پختش واقعا بی نظیر بود..

بعد از درست‌کردن غذا، یه مسکن و یه قرص سرما خوردگی برداشت و یه لیوان آب ریخت

به سمت اتاق رفت و دختر رو آروم صدا کرد

- فرشته کوچولو

ات با خستگی جشماش رو باز کرد..

- عزیزم بلند شو این قرص هارو بخور..

ات با بی حالی بلند شد..

قرص هارو خورد و دورانه روی تخت ولو شد

- حالت خوب نیست بیا بریم دکتر

دختر با صدای گرفته گفت

- ته نه.. خوبم.. اونقدری بد نیستم

تهیونگ‌ چیزی‌نگفت..

پزش زمانی ساعت ۱ و نیم ظهر

تهیونگ ویو

میز ناهار رو چیدم و ات رو بیدار کردم..
ات بلند شد و دست و صورتش رو شست...

حالش زیاد خوب نبود.. ولی با مراقبت های تهیونگ‌خیلی بهتر شده بود

-مرسی ته.. خیلی خوشمزس..

- نوش جونت

از زبان ادمین(ویکتوریا و اولیتیوس)

ات بعد از روز ها حالش خوب شد، به لطف تهیونگ ...


the end.

با تشکر از ددی(اولیتیوس)

https://wisgoon.com/roaxw
دیدگاه ها (۲۲)

چند شاتی جونگکوکpart 1با لبخند زنگ در رو زدیم...بعد از چند ث...

چندشاتی جونگکوک part 2سوهو با عصبانیت بلند شد و سیلی محکمی ب...

P.2تهیونگ با لبخند محوی سرشو تکون داد، پالتوشو در آورد و کنا...

چند شاتی‌تهیونگP.۱یا کلافگی و خستگی در خونه رو باز کرد..نفس ...

خب شروع کنیم به فعالیت (چرا من؟) اون تازه فهمیده بود یه انسا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط