تا یک قدمت آمدم افسوس ندیدی

تا یک قدمت آمدم، افسوس ندیدی
من‌ باز و تو هم باز و ولی باز پریدی

دیباچهء ناب غزلم شهرهء شهر است
دیدی و پسندیدی و امّا... نخریدی

گر سیب ترین، بهر تو حوّا شده بودم
عصیان تو خوش بود و دریغا که نچیدی

من‌ یوسف کُرنش گَرَم_ این بار _ زلیخا
یک قلب دژم را عوض جامه دریدی

فریاد زدم شهـرهء سودای تو هستم
یک شهر شنیدند و تو امّا نشنیدی
دیدگاه ها (۲۳)

کی الان گرسنه هست تعارف نکنه بفرما😂 😂

آنکه بی یار کند یار شود باز توییآنکه دل داده شود دل ببرد باز...

قول دادی همه یدار و ندارم باشی.در تنم رخنه کنی فصل بهارم باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط