دل زود بارم رابه کرشمه ای ربودی

دل زود بارم را،به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد،تو بناز خود فزودی

بهم الفتی گرفتیم،ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت،که ترا نیازمودم
تو چرا زمن گریزی،که وفای آزمودی

زدرون بود،خروشم،ولی از لب خموشم
نه حکایتی شنیدی،نه شکایتی شنودی

چمن از تو خرم ای اشک روان،که جویباری
خجل از تو چشمه ای چشم رهی،که زنده رودی


#رهی_معیری
دیدگاه ها (۱۰)

ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻤﺎﻥ ، ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮐﺮﺩﺑﺎﺩﻱ ﻧﻤﻲ ﻭﺯﻳﺪ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﻬ...

خواب و خوردن غذا وخواندن کتاب وتماشای تئاتر وفیلم وفکر کردن ...

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده استکـــه بـــه عشق تو قمـ...

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشمبی‌محکمه زندانی بازوی تو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط