اتاق اجاره ای خدا

اتاق اجاره ای خدا

دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هرروز برای دلم مشتری آمد و رفت

وهی این و آن سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشانکرد

دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت چه دیوار هایش سیاه است.

یکی گفت چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟

و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم.
دیدگاه ها (۲)

می خواهمهمین جا به زندگیرنگ توقف بزنمدر آغوش توو سقوطِ من......

کاش هر صبح، به دیدارِ تو،بیدار شدنتو دوا باشی و،با عشقِ تو ب...

ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﻡ ﺳﺎﻗﯽ، ﺗﻮ ﻫﻢ بشکن ﺳﺮ ﺧُﻢ ﺭﺍﺑﺰﻥ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻪ ...

هوا سرد شده و دل تو گرمامابرای گرم شدن دل تو تاوان گزافی داد...

ازمایشگاه سرد

P¹⁷باهم از هتل امدیم بیروناول رفتیم به یه پاساژ که معلوم بود...

ادامه ی مطلب قبلی(عنایت شهید به یک خانم بی حجاب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط