آدمی بودم که طاقت نداشتم ناراحتیه کسیو ببینم نمیتونستم ب
آدمی بودم که طاقت نداشتم ناراحتیه کسیو ببینم، نمیتونستم به سادگی ازش رد بشم، بگم به من چه خودش خوب میشه، حتی وقتایی که مقصر من نبودم بازهم کوتاه میومدم و نمیخواستم دل کسیو بشکونم، اگه کسی حرفی میزد یا کاری میکرد و من ناراحت میشدم به روش نمیاوردم و میگفتم نکنه بهش بگم و ناراحت بشه، یوقتایی دیگه خسته میشدم و توو تنهاییام با خودم کلنجار میرفتم و میگفتم بس کن، دیگه داری زیادهروی میکنی، انقدر که بقیه برات مهمن خودت مهم نیستی، اما روز بعدی دوباره تکرارِ همون روزای قبل بود و نمیتونستم خودمو تغییر بدم.
28.09.1400
3:14
28.09.1400
3:14
- ۱۲.۷k
- ۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط