~♡*پیوند خونین*♡~p14
چینوکو بدون در آوردن لباسش وارد وان شد و پشت به رِی نشست : موهامو بشور
سپس روی دیواره وان شامپو سرش را اسپان کرد
رِی تعجب کرد از اینکه چرا با لباس وارد وان شد ؟ اصلا چرا صبر نکرد تا از حمام در بیاید و بعد حمام کند ؟ چرا موهای رِی را شست و از رِی میخواهد تا موهایش را بشورد؟
چینوکو در همان حالت با صدای آرام: میخوای لباسمو در بیارم؟
رِی از خجالت سرخ شد و تند تند سر تکون داد به نشانه نه
چینوکو بدون نگاه کردن به دوش و شامپو اشاره کرد : نمیخوای شروع کنی؟
رِی دوش را برداشت و به سمت آب وان گرفت،دمایش را تنظیم کرد و روس سر چینوکو گرفت و شروع به شستن کرد
موهایش را مرطوب کرد
شیر آب را بست و شامپو را برداشت و روی دستش ریخت
نفس عمیقی کشید ،دستانش را روی سر چینوکو گذاشت آب دهانش را قورت داد ، با حفظ فاصله شروع به شستن سرش کرد
بخاطر کم جون بودن دست هایش به آرامی ماساژ می داد
چینوکو کمی با لحن عصبی: محکمتر 💢
رِی روی دو زانو اش بلند شد و وزن بدنش را روی دستانش گذاشت و با تمام زورش ماساژ داد
سینه های رِی بیرون آب بودند
بعد چند دقیقه ماساژش تمام شد ،شروع به شستشوی سرش کرد
چینوکو از آرامش دستان رِی چشمانش را بست و بدنش را شل کرد : آفرین،خوبه...
کم کم بدنش را ول کرد و آرام سرش را روی سینه های رِی گذاشت ، کمی شکه : زیادی نرمی...
رِی دیگر نتوانست تحمل کند ، چینوکو را از روی خود هل داد و اشک هایش سرازیر شدند : انقد اذیتم نکنید ...هق...خواهش میکنم زودتر بکشیدم ... هق...دیگه نمیتونم مثل فاحشه بودن رو تحمل کنم 😭
چینوکو شکه شد ، چشمان خود را بست ،از رِی فاصله گرفت و از وان خارج شد ، بدون دیدن رِی رو به رویش ایستاد : رِی...اگه دقت کرده باشی من نه بهت تجاوز کردم و نه شکنجت کردم، فقط از خونت خوردم و اوردمت تا پیش من زندگی کنی و از خونت بخورم .نسبت به زندگی و رفتار خشن من با همه...من بهترین رفتار رو باهات کردم، فقط بخاطر تنهاییم و آسیب هایی که دیدم میخوام هر لحظه ام رو باهات باشم ،چون به طرز عجیبی کنارت یه حس عجیبی دارم که باعث میشه آروم تر و خوش رفتار تر از همیشه باشم.الانم بخاطر زیاده روی تو لمس و نزدیک شدن به بدنت معذرت میخوام،از کلمه فاحشه استفاده نکن
اگه به من تا دیروز بود الان سرت داد میزدم و میگفتم همینه که هست،ولی دلم میخواد تو آغوش بکشمت و نوازشت کنم و آرومت کنم،خودت ببین چقدر عوض شدم...
اگه انقد اذیت میشی دیگه بهت دست نمیزنم...میتونی راحت باشی...نمیخوام اذیتت کنم
ولی از من نخواه بکشمت ، نمیتونم ، اول باید بفهمم چم شده بعد
کتش را برداشت ،در را باز کرد ، خارج شد و در را بست
الهی...ناناسا
داره کم کم جالب میشه
پارت بعد ۱۰ لایک
سپس روی دیواره وان شامپو سرش را اسپان کرد
رِی تعجب کرد از اینکه چرا با لباس وارد وان شد ؟ اصلا چرا صبر نکرد تا از حمام در بیاید و بعد حمام کند ؟ چرا موهای رِی را شست و از رِی میخواهد تا موهایش را بشورد؟
چینوکو در همان حالت با صدای آرام: میخوای لباسمو در بیارم؟
رِی از خجالت سرخ شد و تند تند سر تکون داد به نشانه نه
چینوکو بدون نگاه کردن به دوش و شامپو اشاره کرد : نمیخوای شروع کنی؟
رِی دوش را برداشت و به سمت آب وان گرفت،دمایش را تنظیم کرد و روس سر چینوکو گرفت و شروع به شستن کرد
موهایش را مرطوب کرد
شیر آب را بست و شامپو را برداشت و روی دستش ریخت
نفس عمیقی کشید ،دستانش را روی سر چینوکو گذاشت آب دهانش را قورت داد ، با حفظ فاصله شروع به شستن سرش کرد
بخاطر کم جون بودن دست هایش به آرامی ماساژ می داد
چینوکو کمی با لحن عصبی: محکمتر 💢
رِی روی دو زانو اش بلند شد و وزن بدنش را روی دستانش گذاشت و با تمام زورش ماساژ داد
سینه های رِی بیرون آب بودند
بعد چند دقیقه ماساژش تمام شد ،شروع به شستشوی سرش کرد
چینوکو از آرامش دستان رِی چشمانش را بست و بدنش را شل کرد : آفرین،خوبه...
کم کم بدنش را ول کرد و آرام سرش را روی سینه های رِی گذاشت ، کمی شکه : زیادی نرمی...
رِی دیگر نتوانست تحمل کند ، چینوکو را از روی خود هل داد و اشک هایش سرازیر شدند : انقد اذیتم نکنید ...هق...خواهش میکنم زودتر بکشیدم ... هق...دیگه نمیتونم مثل فاحشه بودن رو تحمل کنم 😭
چینوکو شکه شد ، چشمان خود را بست ،از رِی فاصله گرفت و از وان خارج شد ، بدون دیدن رِی رو به رویش ایستاد : رِی...اگه دقت کرده باشی من نه بهت تجاوز کردم و نه شکنجت کردم، فقط از خونت خوردم و اوردمت تا پیش من زندگی کنی و از خونت بخورم .نسبت به زندگی و رفتار خشن من با همه...من بهترین رفتار رو باهات کردم، فقط بخاطر تنهاییم و آسیب هایی که دیدم میخوام هر لحظه ام رو باهات باشم ،چون به طرز عجیبی کنارت یه حس عجیبی دارم که باعث میشه آروم تر و خوش رفتار تر از همیشه باشم.الانم بخاطر زیاده روی تو لمس و نزدیک شدن به بدنت معذرت میخوام،از کلمه فاحشه استفاده نکن
اگه به من تا دیروز بود الان سرت داد میزدم و میگفتم همینه که هست،ولی دلم میخواد تو آغوش بکشمت و نوازشت کنم و آرومت کنم،خودت ببین چقدر عوض شدم...
اگه انقد اذیت میشی دیگه بهت دست نمیزنم...میتونی راحت باشی...نمیخوام اذیتت کنم
ولی از من نخواه بکشمت ، نمیتونم ، اول باید بفهمم چم شده بعد
کتش را برداشت ،در را باز کرد ، خارج شد و در را بست
الهی...ناناسا
داره کم کم جالب میشه
پارت بعد ۱۰ لایک
- ۴.۲k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط