Part

Part 6

فیک کلید عشق 🗝️❤️

درست مثل یه قصر بود ، از استرس پاهام می‌لرزید حتی نمیتونستم وایسم
چند تا نفس عمیق کشیدم و وارد کمپانی شدم
خدای من اینقدر بزرگ بود که نمیدونستم کجا برم یه مرد تقریبا پیر یه گوشه‌ی وایساده بود و چندتا برگه رو میخوند ، سمتش رفت و صدا زدم آجوشی ببخشید میتونید کمکم کنید؟!
پیرمرد لبخند زد و با مهربانی جواب داد چی میخوای دخترم
گفتم می‌خوام تست بدم اینجا کار کنم
بهم نشونیه یه دفتر رو داد در زدم و وارد شدم یه مرد تقریبا مسن نشسته بود پشت میز بعد از صحبت باهاش یه فُرم بهم داد گفت کاری که میخوای انجام بدی رو توی برگه بنویس شرایط و مقررات رو بخون و امضا کن ، داشتم فکر میکردم می‌خوام چیکار کنم چند تا گزینه نوشته شده بود
یکی از گزینه ها نوشته بود(میکاپ ، مدیریت کارها )
چی بهتر از این همینو می‌خوام گزینه رو انتخاب کردم شرایط و قوانینو خوندم تو قوانین نوشته بود اکثر شبانه روز رو باید در کنار آرتیست ها باشیم و مدیریتشون کنیم
قبول کردم و امضا کردم
بهم گفتن نتیجه رو تا فردا رو گوشیم پیامک میکنن

فردا :
پیامکی از طرف کمپانی بیگ هیت رو گوشیم ارسال شد ، قلبم داشت میومد تو دهنم ، یعنی قبول شدم؟!!
دیدگاه ها (۰)

Part 7فیک کلید عشق 🗝️❤️فردا : پیامکی از طرف کمپانی بیگ هیت ر...

Part 8فیک کلید عشق 🗝️❤️بله؟!_خانم کیم ا/ت؟بله خودم هستم_ببخش...

Part 5فیک کلید عشق 🗝️❤️شماره هامونو بهم دادیم و با اولین تاک...

Part 4فیک کلید عشق 🗝️❤️همه چی خوب بود تا اینکه.....هوایپما ش...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط