نشسته بر لب کویت دل پریشانم

نشسته بر لب کویت دل پریشانم
برای توست که اینگونه من غزلخوانم
اگر چه دوست تو را دارمت ولی افسوس
مرا تو دوست نداری هنوز می دانم
#عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

تو از من دوری اما من آنقدر به تو نزدیکمکه اگر چشمهایت را ببن...

صد شعر نوشتم که مرا دوست بداریتو باز مرا دوست نداری که نداری...

لبهایم از پیشانیت جدا افتادهآغوشم تو را در خود کم دارداحساسم...

تو در آغوش منی هرچند در خواب و خیالمن تو را میبوسمت چون آرزو...

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

جانِ جانانم... C᭄ نمی دانم ..#تـღـو ↬ را به اندازه‌ی نفسم دو...

«اگر از من بپرسی عشق چیست؟ می‌گویم که عشق صدایِ توست؛که صد د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط