I wont let you go

✨I won't let you go🌙
🌹couple: HunHan🌹
💕Genre:Romance' historical💕
{part 3}
لباس قرمز توی تنش ترس به دلش می‌انداخت و کلاه مشکی رنگ روی سرش، زیادی براش سنگین بود. حس می‌کرد نوارها و مرواریدهای آویزون از کلاهش، قراره مثل ماری دور گردنش بپیچن و خفه‌اش کنن. دلش می‌خواست حداقل قبل از کشته شدن توسط اون تزئینات مسخره، یک‌بار دیگه سهون رو ببینه.
در کشویی کنار رفت و زنی وارد شد. اون زن رو می‌شناخت. اون پزشک ارشد دربار بود و قرار بود بازرسی بدنی رو انجام بده تا مطمئن بشه لوهان بدن سالمی داره. از این بازرسی‌ها متنفر بود. ناخودآگاه توی خودش جمع شد. دلش سهون رو می‌خواست و حس گرمای بدنش رو‌؛ چون به حدی سردش بود که انگار وسط جیریسان* گیر افتاده.
زن جلو اومد و تعظیم کرد.
-سرورم. بازرسی رو شروع می‌کنیم.
بی‌اختیار قدمی به عقب برداشت. دست‌هاش رو جلوی سینه‌اش جمع کرد و لب‌های خشکش رو با زبونش تر. خواست چیزی بگه که همون لحظه، در اتاق باز شد و محافظ موردعلاقه‌اش وارد شد و لوهان فرصت کرد نفس بکشه.
-ملکه از من خواستن به خاطر احترام به حریم شخصی شاهزاده، شخصا بازرسی بدنی رو انجام بدم.
زن به راحتی و با احترام کنار رفت و ایستاد. سهون جلو رفت و با دست به سمت راست اتاق، جایی که جداکننده‌ی ابریشمی قرار داشت، اشاره کرد.
-بفرمایید سرورم.
لوهان که با دیدن لبخند روی لب‌های سهون، آرامش گرفته بود، بلند شد و پشت اون دیواره‌ی جداکننده ایستاد. سهون به سمتش رفت و کمکش کرد تا لباسش رو در بیاره. نیم نگاهی به صورت لوهان انداخت و با دیدن محو شدن لرزش نگاهش، فهمید که حال شاهزاده‌اش خوبه.
بند هانبوک سلطنتی توی تنش رو باز کرد و به آرومی هانبوک سرخ رنگ رو از تنش بیرون کشید. بند چاگوری سفید رنگ رو باز کرد و به آرومی اون پارچه‌ی سفید رو از روی پوست یک‌دست شاهزاده‌اش کنار زد. دلش می‌خواست مثل تمام دفعات قبلی، تمام بدن اون عروسک سفید رو با لبهاش طواف کنه و کاری کنه که چشم‌هاش از لذت بلرزن نه از ترس...
سهون اون بدن رو حفظ بود. پس بدون این‌که نگاه بیشتری بندازه و آبروی خودش رو با تحریک شدن، در معرض خطر قرار بده، لب زد:
-هیچ اثر اضافه‌ای روی بدن شاهزاده نیست پزشک ارشد. و نه جای زخم یا مشکل دیگه‌ای.
زن قدمی به جلو برداشت که سهون به سرعت دستش رو بالا گرفت. نگاهش داشت رنگ عصبانیت می‌گرفت و لوهان این رو می‌دونست. هیچ‌کس حق نداشت بدن شاهزاده‌اش رو ببینه. چطور ممکن بود اجازه بده کسی بجز خودش، اون سفیدی و زیبایی رو به چشم ببینه؟
-همون‌طور که من گفتم، بنویسید لطفا.
کوتاه لب زد و نگاهش رو از زن گرفت. خم شد و چاگوری سفید رنگ رو برداشت. پشت لوهان ایستاد و بزاق دهنش رو به سختی قورت داد. لوهان روبروش فقط با یه شورت سفید ایستاده بود و این داشت دیوونه‌اش می‌کرد. به سختی جلوی خودش رو گرفت تا جلو نره و بوسه‌ای روی شونه‌ی سفید و ظریفش نذاره.
چاگوری رو روی شونه‌هاش انداخت و لوهان آستین‌هاش رو پوشید. سهون بند لباسش رو بست و بهش کمک کرد تا دوباره هانبوک قرمز رنگ رو بپوشه.
لوهان وقتی مطمئن شد بدنش کاملا پوشیده شده، از پشت جداکننده بیرون اومد و سهون هم پشت سرش ایستاد.
-من به شما اعتماد می‌کنم جناب محافظ. اما اگر در آینده حرفی از سمت قبیله‌ی مینگ و ملکه‌ی آینده زده بشه، مسئولیتش متوجه شما هم هست!
زن گفت و بعد از تعظیم کوتاهی، همراه دستیارش بیرون رفت. سهون پوزخندی زد و به لوهان خیره شد.
-نمی‌ذارم اون دختر حتی نزدیکت بشه.
لوهان با تعجب پرسید:
-چی توی سرته سهون؟
سهون لبخندی به چهره‌ی کنجکاو شاهزاده‌اش زد و دستش رو جلو برد. دست کوچیک لوهان رو توی دستش گرفت و گفت:
-نگران نباش شاهزاده‌ی من. به زودی متوجه می‌شی.
لوهان با لب‌های آویزون سرش رو جلو برد و پیشونیش رو به شونه‌ی مرد روبروش تکیه داد.
-فقط امیدوارم اتفاق بدی نیفته. من نمی‌خوام از دستت بدم.
سهون دست‌هاش رو زیر چونه‌ی لوهان گذاشت و سرش رو بالا کشید. خیره توی چشم‌های کشیده‌اش، لب زد:
-من تو رو راحت به دست نیاوردم که به راحتی از دستت بدم شاهزاده‌ی من. مطمئن باش نمی‌ذارم کسی تو رو ازم بگیره.
لوهان لبخند زد. سهون می‌دونست چطور می‌تونه آرومش کنه.
سهون لبخند روی لب‌های لوهان رو به آرومی بوسید و عقب کشید.
-بهتره برم بیرون. یکم دیگه میام دنبالت تا با هم بریم. نگران نباش. تنهات نمی‌ذارم.
لوهان سر تکون داد و گفت:
-باشه. منتظرتم.
دیدگاه ها (۲۱)

بازیگر لو یوشیائو وقتی در مصاحبه اخیرش ازش پرسیده شد که طرفد...

🗞آپدیت توییتر aju_tv_official با قسمت جدید برنامه Detective ...

✨ l won't let you go 🌙🌹couple: HunHan🌹💕Genre: Romance'histor...

نظرتون درباره پارت یک سناریو چی بود؟

black flower(p,308)

black flower(p,258)

٬٬روی نیمکت پارک نشسته بود و کلاغ ها رو میشمرد تا بیاد بهشون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط