پارت
پارت ۱۸
نامی. عزیزم برو بخواب که فردا زود بیدار شی باشه؟
چشم بابا
نامی. آفرین عزیزم
(بعد از غذا)
بابا میشه ظرفارو بشورم لطفا حالم خوبه*کیوت*
نامی باشه گلم
مرسی بابا
(ظرف هارو میشوره و به کمک نامجون میز رو جمع میکنه)
بابا میشه برم بخوابم
نامی. حتما عزیزم
ویو ادمین:
روزی داشت میرفت بالا که بره توی اتاقش که یه دفعه سرش گیج رفت و افتاد زمین و نامجون با نگرانی دوید سمتشو بغلش کرد بعدم با نگرانی گفت
نامی. دخترم خوبی چیشد یهو
چیزی نیست بابا جون فقط سرم گیج رفت
نامی. دکتر گفته به خاطر ضربه سرت شاید یه مدت سرگیجه داشته باشی حواست به خودت باشه پس باشه دخترم
باشه بابا چشم
نامی. آفرین حالا بیا کمکت کنم بریم تو اتاقت
چشم
(نامجون رزی رو برد تو اتاقش و بغلش کرد وبوسیدش و و گفت)
نامی. خب دخترم شبت بخیر چیزی نمیخوای؟
نه ممنون بابا جون شبتون بخیر خیلی ممنون
نامی. خواهش میکنم عزیزم (میره بیرون)
ویو رزی:
بابام رفت بیرون و منم لباس خوابم رو پوشید و افتادم رو تخت خیلی خوشحال بودم که باهام خوب شده خیلی ذوق کردم بعد عکس مامانم رو بغل کردم و بوسیدم و ماجرا های امروز رو براش تعریف کردم و خوابیدم
ادامه دارد.....
هنوز با دینا و گروهش کار دارم
حمایت کنین لطفا ببینید چقدر زحمت میکشم این همه فیک مینویسم اون موقع لایک و کامنت نمیذارین♡
شرایط پارت بعد:
۲ فالوور
نامی. عزیزم برو بخواب که فردا زود بیدار شی باشه؟
چشم بابا
نامی. آفرین عزیزم
(بعد از غذا)
بابا میشه ظرفارو بشورم لطفا حالم خوبه*کیوت*
نامی باشه گلم
مرسی بابا
(ظرف هارو میشوره و به کمک نامجون میز رو جمع میکنه)
بابا میشه برم بخوابم
نامی. حتما عزیزم
ویو ادمین:
روزی داشت میرفت بالا که بره توی اتاقش که یه دفعه سرش گیج رفت و افتاد زمین و نامجون با نگرانی دوید سمتشو بغلش کرد بعدم با نگرانی گفت
نامی. دخترم خوبی چیشد یهو
چیزی نیست بابا جون فقط سرم گیج رفت
نامی. دکتر گفته به خاطر ضربه سرت شاید یه مدت سرگیجه داشته باشی حواست به خودت باشه پس باشه دخترم
باشه بابا چشم
نامی. آفرین حالا بیا کمکت کنم بریم تو اتاقت
چشم
(نامجون رزی رو برد تو اتاقش و بغلش کرد وبوسیدش و و گفت)
نامی. خب دخترم شبت بخیر چیزی نمیخوای؟
نه ممنون بابا جون شبتون بخیر خیلی ممنون
نامی. خواهش میکنم عزیزم (میره بیرون)
ویو رزی:
بابام رفت بیرون و منم لباس خوابم رو پوشید و افتادم رو تخت خیلی خوشحال بودم که باهام خوب شده خیلی ذوق کردم بعد عکس مامانم رو بغل کردم و بوسیدم و ماجرا های امروز رو براش تعریف کردم و خوابیدم
ادامه دارد.....
هنوز با دینا و گروهش کار دارم
حمایت کنین لطفا ببینید چقدر زحمت میکشم این همه فیک مینویسم اون موقع لایک و کامنت نمیذارین♡
شرایط پارت بعد:
۲ فالوور
- ۱۰.۶k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط