بعد از قرنها دوریت

بعد از قرنها دوریت,


دفترم را باز می کنم...


اولین صفحه رفتنت دارد,


به صفحات دیگر نگاه می کنم...


تمام صفحات را از نبودنت...


از غم دوریت...


از چشم انتظاریم و امید به بازگشتت پر کردم...


تنها یک برگ سفید باقی مانده,


که برای آمدنت خالی گذاشته ام...
دیدگاه ها (۴)

و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ اما خسته دلم پرواز می خوا...

دستانم به نوشتن نمیرود!! انگار چیزی جلوی من را میگیرد.... ....

گفتم: خسته*ام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا...

از دور نگاهش میکنم . . . . . . لاغر و قد بلند اما ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

پارت ۹۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط