سناریو سگ های ولگرد بانگو

سناریو سگ های ولگرد بانگو

پارت پنجم

یک دفعه یومه اومد داخل و گفت

یومه : هی دخی رفتم آب میوه ها رو خریدم بیا با هم بریم بیرون تو حیاط قدم بزنیم

منم که دنبال یه بهونه بودم از اون پسر لنگ درازه خلاص شم سریع بلند شدم رفتم بیرون
با یومه رفتم سمت نیمکت پشت مدرسه تعریف کنم
( دازای و چویا همین موقع)

دازای : هی راست میگم دختره چه قدر کیوت بود چرا داشتی باهاش دعوا میکردی
البته تو با همه دعوا میکنی


چویا: دازای خفه شو حوصله حرفاتو ندارم

ببینم دازای یه چیزی بگم؟

دازای: بوگو

چویا : فکر کنم از دوست این دختره نق نقو خوشم اومده
اسمش یومه هست و دختر خیلی مهربونی هست
فکر کنم عاشقش شدم

دازای در حال نگاه کردم به بیرون پنجره: چی گفتی؟
حرفات خیلی حوصله سر بره من میخوام برم تو حیاط قدم بزنم میای؟

چویا با حرص: من این حرفا رو برای دیوار زدم مگه

اصلا بیخیال بیا بریم بیرون

(اینجا امیلیا داره با یومه حرف میزنه)

یومه: ببینم از اون پسر قد بلنده که اسمش دازای بود خوشت میاد ؟
آخه بهت گفت خیلی کیوتی
بهم دیگه خیلی میاید

امیلیا: چی داری میگی من از اون پسره متنفرم
بعدشم تو از کجا فهمیدی چی بهم گفت
بی خیال اصلا بیا درباره این موضوع حرف نزنیم

راستی یومه امروز میشه بیای خونه با هم فیلم ببینیم
تازه با هم دوست شدیم باید با هم صمیمی بشیم

یومه : باشه خیلی پیشنهاد خوبیه

مدرسه تموم شد و رفتیم خونمون

دور و بر ساعت ۷ عصر بود که صدای در اومد.......

نا اینجا خوب شده؟
دیدگاه ها (۷)

نابود شدم تا کشیدمشبه نظرتون ادامش بدم ؟

ادامش دادم😊چطور شده؟راستی برای سمت چپش کی رو بکشم هر کی رو م...

آرت جدیدم از جینسهخوب شده؟بازم بکشم؟

سناریو سگ های ولگرد بانگوپار چهارکه یک دفعه دیدم یومه اومد و...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط