part
part : ⑦
ولی لبخند آیرا رو دید عقب نشست.....
@باشه.....ولی نمیدونم چرا حس کردم یه چیزی بیشتر از گفت و گوی رسمی بود(اروم طوری که فقط آیرا بشنوه)
کایو به سختی خندید اما صدای خندش شبیه گریه ای بود که از ته دل قورت داده شده
اون لحظه نگاهش آروم آروم برگشت سمت کوک
و کوک همونجا ایستاده بود
بی حرکت......
جئون درگیر این بود که چرا کایو خودشو خوب نشون میده ولی انگار ناراحته و وقتی متوجه نگاه های کایو شد از فکر دراومد و بهش نگاه کرد نگاه کایو انگار میگفت«به کسی چیزی نگو»
و کوک با نگاهش بهث قول بی کلام داد و مطمئنش کرد که به هیچ کس نمیگه
یونا هاج و واج به اونا نگاه میکرد و برای اینکه از این جو ینگین در بیان رو به آیرا گفت:
@دیگه نمیدونم، زود بیاید!
و رفت
کایو رو به موک کرد و گفت:
اقای جئون بهتره بریم، منتظرمونن تا مصاحبه رو شروع کنن...... البته من اول میرم تا شایعه درست نکنن چیزی بینمونه
کوک نمیدونست چرا یه لحظه رفت تو خودش
انگار دلش میخواست براشون شایعه قرار گذاشتن بسازن
کایو پشتشو کرد و رفت سمت در
همون قدم های محکم و مطمئن همیشگیش، ولی این بار....
وزن سنگینی از یه گفت و گوی نیمه تمام روی دوشش بود...
چند لحظه بعد توی سالن اصلی، نور ها روشن بودن، فلش ها پشت سر هم میزدن(منظورم فلشیه که عکس میگرن میزنه)
آیرا وارد شد، با همون چهره ی سرد و مغرور که تمه ازش میترسیدن.... و در عین حال عاشقش بودن
همه شروع کردن عکس گرفتن، خبرنگارا اسم کایو رو فریاد میزدن(علامت کسایی که مهم نیستن اینه & )
&کایوووو شییی اینور و ببین!!
و بعد در سالن دوباره باز شد.....
ولی لبخند آیرا رو دید عقب نشست.....
@باشه.....ولی نمیدونم چرا حس کردم یه چیزی بیشتر از گفت و گوی رسمی بود(اروم طوری که فقط آیرا بشنوه)
کایو به سختی خندید اما صدای خندش شبیه گریه ای بود که از ته دل قورت داده شده
اون لحظه نگاهش آروم آروم برگشت سمت کوک
و کوک همونجا ایستاده بود
بی حرکت......
جئون درگیر این بود که چرا کایو خودشو خوب نشون میده ولی انگار ناراحته و وقتی متوجه نگاه های کایو شد از فکر دراومد و بهش نگاه کرد نگاه کایو انگار میگفت«به کسی چیزی نگو»
و کوک با نگاهش بهث قول بی کلام داد و مطمئنش کرد که به هیچ کس نمیگه
یونا هاج و واج به اونا نگاه میکرد و برای اینکه از این جو ینگین در بیان رو به آیرا گفت:
@دیگه نمیدونم، زود بیاید!
و رفت
کایو رو به موک کرد و گفت:
اقای جئون بهتره بریم، منتظرمونن تا مصاحبه رو شروع کنن...... البته من اول میرم تا شایعه درست نکنن چیزی بینمونه
کوک نمیدونست چرا یه لحظه رفت تو خودش
انگار دلش میخواست براشون شایعه قرار گذاشتن بسازن
کایو پشتشو کرد و رفت سمت در
همون قدم های محکم و مطمئن همیشگیش، ولی این بار....
وزن سنگینی از یه گفت و گوی نیمه تمام روی دوشش بود...
چند لحظه بعد توی سالن اصلی، نور ها روشن بودن، فلش ها پشت سر هم میزدن(منظورم فلشیه که عکس میگرن میزنه)
آیرا وارد شد، با همون چهره ی سرد و مغرور که تمه ازش میترسیدن.... و در عین حال عاشقش بودن
همه شروع کردن عکس گرفتن، خبرنگارا اسم کایو رو فریاد میزدن(علامت کسایی که مهم نیستن اینه & )
&کایوووو شییی اینور و ببین!!
و بعد در سالن دوباره باز شد.....
- ۳.۱k
- ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط