دیر شد باید بخوابی نازنینم شب به خیر

دیر شد باید بخوابی نازنینم شب به خیر

با وفای ساده ی خلوت گزینم ! شب بخیر

خسته ای ای مهربانم ! چشمهایت را ببند

این چنین خصمانه منشین در کمینم شب بخیر

غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور

ای غریبْ افتاده ی تنهانشینم شب بخیر

در شب یلدای چشمانت چه آتشها به پاست

ای نگاهت تکیه گاه آتشینم شب بخیر

اشک های بی کسی را از دو چشمت پاک کن

ای پناه اولین و آخرینم شب بخیر

بیت بیت این غزل هایم فدای چشم تو

آه ای همخانه ی شعرآفرینم شب بخیر

غصه ها را از دلت بیرون کن و راحت بخواب

با تو هستم،آشنایم!بهترینم شب بخیر...
دیدگاه ها (۲۲)

حال دلت را دست آدم ها نسپارنگذار افسار به دست به هرکجا بِکشن...

جاده بهترین تسکین است...آدم تمامِ دردهایش را فراموش میکند!ان...

‌عاشــق شــدم وعــشق مرا بــدنام ڪردداروغــه شنــیدومرا زنــ...

مثلِ خرمالو‌های رسیده حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چای‌‌ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط