بازگشت فرمانده
پارت۳
هوای اتاق سنگین شد و نگاه ها به هم گره خورد.بینشان چیزی بود شبیه عشق یا نفرت...یا شایدم هر دو.
ا.ت جلو رفت تا جایی که فقط چند سانتی بینشان فاصله بود.
اگه به من شک داری پس اشتباه کردی که باهام ازدواج کردی.
-اشتباه که نه فقط نمیدونم طرف منی یا دشمن.
طرف هیچ کدوم الان حوصله این حرفا را ندارم خیلی خستم...
-باشه تو برو بالا منم این پرونده اخراشه تموم بشه میام.
چشم رییس (با چشمک)
-برو بچه
و ا.ت رفت توی اتاقش.
ساعت ۲شب بود عمارت در سکوت فرو رفته بود. ا.ت جلوی ایینه ایستاده بود و داشت لباساشا عوض میکرد و زخم های روی شونه اش را پانسمان میکرد....بوی خون با عطر تلخش قاطی شد بود. صدای تق تق از پنجره اومد.اوت بودن چرخیدن اسلحه اش را از روی میز برداشت.
بیا بیرون قبل از اینکه مجبورت کنم.
سایه ای از میان پرده گذشت و در تاریکی چهره ای ظاهر شد.تائه هیون دست راست جونگکوک.
ا.ت اسلحه را پایین اورد ولی هنوز نگاهش سرد بود.
بگو ببینم چی شده که مجبورت این وقت شب یواشکی بیای اینجا اونم بدون اجازه.
٪خانم جعون باید یه حقیقت بهتون بگم..درمورد ارتش...
حقیقت؟از کی یه مافیا به من گزارش نظامی میده....
تائه هیون جلو اومد.
٪از وقتی که کسی که داخل ارتش... جونگکوک را فروخته .......و....و اون شخص اسم تورا داده خانم جعون (با نیش و کنایه)
هوای اتاق سنگین شد و نگاه ها به هم گره خورد.بینشان چیزی بود شبیه عشق یا نفرت...یا شایدم هر دو.
ا.ت جلو رفت تا جایی که فقط چند سانتی بینشان فاصله بود.
اگه به من شک داری پس اشتباه کردی که باهام ازدواج کردی.
-اشتباه که نه فقط نمیدونم طرف منی یا دشمن.
طرف هیچ کدوم الان حوصله این حرفا را ندارم خیلی خستم...
-باشه تو برو بالا منم این پرونده اخراشه تموم بشه میام.
چشم رییس (با چشمک)
-برو بچه
و ا.ت رفت توی اتاقش.
ساعت ۲شب بود عمارت در سکوت فرو رفته بود. ا.ت جلوی ایینه ایستاده بود و داشت لباساشا عوض میکرد و زخم های روی شونه اش را پانسمان میکرد....بوی خون با عطر تلخش قاطی شد بود. صدای تق تق از پنجره اومد.اوت بودن چرخیدن اسلحه اش را از روی میز برداشت.
بیا بیرون قبل از اینکه مجبورت کنم.
سایه ای از میان پرده گذشت و در تاریکی چهره ای ظاهر شد.تائه هیون دست راست جونگکوک.
ا.ت اسلحه را پایین اورد ولی هنوز نگاهش سرد بود.
بگو ببینم چی شده که مجبورت این وقت شب یواشکی بیای اینجا اونم بدون اجازه.
٪خانم جعون باید یه حقیقت بهتون بگم..درمورد ارتش...
حقیقت؟از کی یه مافیا به من گزارش نظامی میده....
تائه هیون جلو اومد.
٪از وقتی که کسی که داخل ارتش... جونگکوک را فروخته .......و....و اون شخص اسم تورا داده خانم جعون (با نیش و کنایه)
- ۱.۷k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط