خرم ان روز کز این منزل ویران بروم

✍🏿خـرم ان روز کـز ایـــن منـزل ویـران بــروم

آسان جان طلبــم و از پـی جـانان بــــروم

گـر چــه دانم که بــه جایی نبـرد راه غریب

مـن به بوی ســـر ان زلف پریشان بـــروم

دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت

بـــه هـــــواداری ان سرو خرامان بـــروم

در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت

بـا دل زخـــم کـــش و دیـده گـریان بــروم

نـذر کـردم گـر از این غـــم به درآیــم روزی

تا در میکده شادان و غـزل خــــوان بـــــروم
دیدگاه ها (۰)

غروبِ پاییزروستای قهوه­ ای.چیزی تاریک هنگامِ رفتن پیداست گاه...

در موهای توپرنده‌ای پنهان استپرنده‌ای که رنگِ آسمان استتو که...

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان ...

✍🏿آرامش یعنی:قایق زندگیت رادست کسی بسپاری کهصاحب ساحل آرامش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط