توی سنگر هر کس مسئول کاری بود

توی سنگر هر کس مسئول کاری بود .
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر
به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!
تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده .
خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت ..
شهید رسول خالقی
دیدگاه ها (۲)

دو بيت عجيب از حضرت علی(ع)*در اين بيت زبان حركت نميكند : آب...

۱۰۰ ﺧﺼﻠﺖ ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ‏(صلی ‏الله علیه وآله)1 -ﻫﻨ...

چند دفعه است بر سردر بعضی فروشنده های ماهی نوشته شده (ماهی ت...

ویرانی بدن از نخوردن شام شروع میشود 1- شام نخوردن باعث پی...

محل آشنایی آن‌ها یک کافه-کتاب‌فروشی دنج و خلوت بود که نامجون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط