پارت غیر منتظره پارت5
مژده😂فسیل شدین نه
آنیا: سلام مامانی سلام بابایی
لوید و یور: سلام آنیا جان
ذهن یور: نمیدونم وقتی آنیا بفهمم چطوری واکنش نشون میده
آنیا: میرم لباسم رو عوض کنم
ذهنش: چی شده؟؟
لوید: آنیا میدونی خب...
ماجرای ماموریت استریکس و ماموریت امروز
آنیا: چ...چی؟؟
ذهنش: یعنی آنیا بر میگرده یتیم خونه؟؟
یور: یه چیز دیگه هم هست...
لوید: ما هفته ی دیگه می خوایم عروسی بگیریم
آنیا: ی...یعنی؟؟؟
لوید و یور: ما یه خانواده واقعی هستیم!!!
آنیا: هوراااااااا !!!!!!!!
ذهنش: منم باید بگم؟
لوید: چیزی شده آنیا؟
آنیا: من خب منم یه راز دارم...من از همون روز اول هویت هاتون رو میدونستم
لوید و یور: چی؟؟؟؟؟
آنیا: م...من نمونه آزمایشگاهی 007 بودم اونجا برای یه دانشمند دیوونه سادیسمی بود اون آزمایش های غیر انسانی روی من و مادرم انجام میداد
لوید: پس پدرت...
آنیا: این قسمت دردناکه که پدر من همون دانشمند دیوونه بود...شدو
لوید و یور که خیلی از گذشته آنیا ناراحت شده بودن اون رو بغل کردن
یور: آنیا جان منظورت از آزمایش های غیر انسانی این بود که دارو های مختلف رو روت امتحان میکردن
آنیا با یه لحنی که انگار هیچی نیست گفت: نه بابا مثلا روم اسید می ریختن و یا با شک 500 هزار ولتی بهم شک وارد میکردن یا مثلا دست و پام رو قطع میکردن و دوباره متسل میکردن تازه این برای یه هفته است بعدشم...چرا قیافتون یه جوریه انگار جن دیدید؟؟
لوید و یور داشتن همینجوری اشک میریختن و قیافه هاشون هم خیلی عجیب بود
یور: م...من با اینکه یه قاتلم ولی این بیش از حد...
لوید: وحشتناکه. ..
آنیا: نه بابا آروم باشید باشه...این در برابر بلا های ماهانه ام هیچی نیست😉
لوید و یور:😢😢😱😱
آنیا: ولی خب تی آزمایش ها من یه قدرتی پیدا کردم که میتونم ذهن مردم رو بخونم... راستی باند هم آینده بین هستش ها!!
لوید و یور: چی؟؟؟؟؟؟
آنیا: لطفا من رو دم در نزارید چون عادی نیستم
یور: ما به همچین کاری فکر هم نمیکنیم
لوید: تو دختر قشنگ ما هستی آنیا
آنیا: سلام مامانی سلام بابایی
لوید و یور: سلام آنیا جان
ذهن یور: نمیدونم وقتی آنیا بفهمم چطوری واکنش نشون میده
آنیا: میرم لباسم رو عوض کنم
ذهنش: چی شده؟؟
لوید: آنیا میدونی خب...
ماجرای ماموریت استریکس و ماموریت امروز
آنیا: چ...چی؟؟
ذهنش: یعنی آنیا بر میگرده یتیم خونه؟؟
یور: یه چیز دیگه هم هست...
لوید: ما هفته ی دیگه می خوایم عروسی بگیریم
آنیا: ی...یعنی؟؟؟
لوید و یور: ما یه خانواده واقعی هستیم!!!
آنیا: هوراااااااا !!!!!!!!
ذهنش: منم باید بگم؟
لوید: چیزی شده آنیا؟
آنیا: من خب منم یه راز دارم...من از همون روز اول هویت هاتون رو میدونستم
لوید و یور: چی؟؟؟؟؟
آنیا: م...من نمونه آزمایشگاهی 007 بودم اونجا برای یه دانشمند دیوونه سادیسمی بود اون آزمایش های غیر انسانی روی من و مادرم انجام میداد
لوید: پس پدرت...
آنیا: این قسمت دردناکه که پدر من همون دانشمند دیوونه بود...شدو
لوید و یور که خیلی از گذشته آنیا ناراحت شده بودن اون رو بغل کردن
یور: آنیا جان منظورت از آزمایش های غیر انسانی این بود که دارو های مختلف رو روت امتحان میکردن
آنیا با یه لحنی که انگار هیچی نیست گفت: نه بابا مثلا روم اسید می ریختن و یا با شک 500 هزار ولتی بهم شک وارد میکردن یا مثلا دست و پام رو قطع میکردن و دوباره متسل میکردن تازه این برای یه هفته است بعدشم...چرا قیافتون یه جوریه انگار جن دیدید؟؟
لوید و یور داشتن همینجوری اشک میریختن و قیافه هاشون هم خیلی عجیب بود
یور: م...من با اینکه یه قاتلم ولی این بیش از حد...
لوید: وحشتناکه. ..
آنیا: نه بابا آروم باشید باشه...این در برابر بلا های ماهانه ام هیچی نیست😉
لوید و یور:😢😢😱😱
آنیا: ولی خب تی آزمایش ها من یه قدرتی پیدا کردم که میتونم ذهن مردم رو بخونم... راستی باند هم آینده بین هستش ها!!
لوید و یور: چی؟؟؟؟؟؟
آنیا: لطفا من رو دم در نزارید چون عادی نیستم
یور: ما به همچین کاری فکر هم نمیکنیم
لوید: تو دختر قشنگ ما هستی آنیا
- ۷.۱k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط