مطربا زخمهای دل میبین

مطربا زخم‌های دل می‌بین
تا ندانند خویشتن خوش دار

مطربا نام بر ز معشوقی
کز دل ما ببرد صبر و قرار

من چه گفتم کجا بماند دلی
گر دلم کوه بود رفت از کار
دیدگاه ها (۱)

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلاصد هزاران سر سر جان شنیدست...

نـازنینا‌ نظٖـری کـن منـم ایـن خـسـته راهـتشـرر افکـنده بـه ...

آیریلیق سالدے منے چوللرہ دیوانہ ڪیمیآیریلیق وئردے یارا قلبیم...

ســـربزیرم کـــردی و شـــد باورمبی تـــــــــو من در ایستگاه...

ای ساربان! آهسته رو کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم،...

شرابی تلخ می خواهم بیاور درد بسیار استکه من می سوزم و می ساز...

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیداز چین طرهٔ او فتنه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط