داستانامشب

#داستان_امشب...




امروز سوار یه تاکسی شدم
صد متر جلو تر یه خانمی کنار خیابون ایستاده بود
راننده ی تاکسی بوق زد و خانم رو سوار کرد
چند ثانیه گذشت
راننده تاکسی : چقدر رنگِ رژتون قشنگه
خانم مسافر: ممنون
راننده تاکسی : لباتون رو برجسته کرده
خانم مسافر سایه بون جلویِ صندلی راننده رو داد پایینُ لباشو رو به آینه غنچه کرد.
خانم مسافر: واقعاً؟؟!

راننده تاکسی خندید با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه کرد
راننده تاکسی : با رنگِ لاکتون سِت کردین؟!
واقعاً که با سلیقه این تبریک میگم
خانم مسافر:وای ممنونم..چه دقتی معلومه که آدمِ خوش ذوقی هستین
تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرمِ حرف زدن بودن..

موقع پیاده شدن راننده ی تاکسی کارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت هرجا خواستی بری،اگه ماشین خواستی زنگ بزن به من..
خانم مسافر کارت رو گرفت یه چشمکِ ریزی هم زد و رفت..

اینُ تعریف نکردم که بخوام بگم خانم مسافر مشکل اخلاقی داشت یا راننده تاکسی...

فقط میخواستم بگم..












توی این چند دقیقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسیده باشه
که راننده ی تاکسی هم یک خانم بود..
دیدگاه ها (۵)

فال روز متولدین فروردین:کشمکش امروز می تواند غیر قابل تحمل ب...

فال روز متولدین تیر:شما حتی اگر در مسافرت باشید برایتان سخت ...

️#تست_روانشناسی_امروز...فرض کنین همکلاسی ای دارین که در دانش...

آیین باستانی پیر شالیار که مردم منطقه آن را «عروسی پیرشالیار...

🔰 ایده برای رعایت حجاب در تاکسی اینترنتی 🔺خاطره:🔹راننده تاکس...

WISH MEET YOUPART 9راننده وانت. چه عروسی بود (خنده تمسخرمساف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط