تبهکارقهرمان
#تبهکار_قهرمان..
پارت 17
.
.
.
.
جهارنا از دیوار های اتاقم با استفاده از موهایش پرید و گفت زود آماده شو که صبحانه رو از دست میدیم.
من هم با خستگی تمام لباس هایم را پوشیدم و موهای کوتاه مشکی ام را مرتب کردم.
جهارنا وقتی من را دید گفت چقدر این لباس و دامن بهت میاد! عالی شدی و لبخندی دلنشین زد.
او دستم را گرفت و من را بیرون اتاق برد.
وقتی ما به بیرون رفتیم آن شمشیر باز شد و کلید هایمان را بهمان پس داد.
جهارنا من را راهنمایی میکرد تا به سمت سالن غذاخوری برویم.
با دیدن آن سالن دهانم باز ماند.
سالنی به شدت بزرگ و غذاهای سرو فوق العاده.
قسمتی از سالن نوشیدنی آماده میکردند.
آن قسمت انواع آب میوه، شیر، شیر موز، شیر کاکائو، چای، قهوه، کاپوچینو، هات چاکلت، نسکافه و...داشت.
قسمتی از سالن هم انواع ساندویچ ها بود،
قسمتی انواع غذاهای آبکی،
و قسمتی هم غلات های با طعم های متفاوت.
و در گوشه ای از سالن نیمرو به همراه انواع زیادی از پیتزا بود.
مانده بودم که چیزی انتخاب کنم انقدر که تنوع زیاد بود.
با جهارنا همراه شدم که کدام را انتخاب میکند و در انتخاب کردن به من کمک کند.
اول از همه به سمت نوشیدنی ها رفتیم در دیگ های بزرگ که من در کتاب های جادوگر ها میدیدم انواع نوشیدنی ها سرو میشد و در لیوان های فولادی به ما داده میشد.
جهارنا آب آلبالو به همراه تکه های یخ برداشت و من شیر کاکائو خنک برداشتم. به نظر من شیر کاکائو و شیر موز برای صبحانه می تواند بهترین انتخاب باشد.
آن لیوان انقدر سنگین بود که من به سختی میتوانستم آن را حمل کنم.
البته بگم که در کنار نوشیدنی ها خون هم سرو میکردن...
رسیدیم به قسمت ساندویچ ها
ساندویچ های چندش آور و ترسناکی سرو میشد
مثل ساندویچ کرم خاکی، چشم انسان و.. اما قسمتی از این ساندویچ ها، ساندویج های خوشمزه ای هم سرو میشد مثل ساندویچ شکلات، ساندویچ مربا و...
جهارنا ساندویچ مارمولک مرده که به جای سس از لجن استفاده شده بود برداشت و من ساندویچ شکلات.
امیدوارم اینی که شبیه شکلاته واقعا شکلات باشه..
درگیر ساندویچم بودم که جهارنا گفت : چیز دیگه ای میخوری من چیز دیگه لازم ندارم.
منم با سر تکان دادن که نشانه ی نه بود به او فهماندم که چیزی نیاز ندارم. رفتیم سر میز تا غذایمان را بخوریم.
آن میز بلند بود، ته آن معلوم نبود و صندلی های خاص و شیکی داشت انگار که در صندلی شاهان در قصه ها نشسته بودم بسیار راحت و نرم بود میشد با لذت تمام غذا خورد.
جهارنا گفت : دفعه ی بعدی ساندویچ چشم انسان رو بردار خیلی خوشمزس!....
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
پارت 17
.
.
.
.
جهارنا از دیوار های اتاقم با استفاده از موهایش پرید و گفت زود آماده شو که صبحانه رو از دست میدیم.
من هم با خستگی تمام لباس هایم را پوشیدم و موهای کوتاه مشکی ام را مرتب کردم.
جهارنا وقتی من را دید گفت چقدر این لباس و دامن بهت میاد! عالی شدی و لبخندی دلنشین زد.
او دستم را گرفت و من را بیرون اتاق برد.
وقتی ما به بیرون رفتیم آن شمشیر باز شد و کلید هایمان را بهمان پس داد.
جهارنا من را راهنمایی میکرد تا به سمت سالن غذاخوری برویم.
با دیدن آن سالن دهانم باز ماند.
سالنی به شدت بزرگ و غذاهای سرو فوق العاده.
قسمتی از سالن نوشیدنی آماده میکردند.
آن قسمت انواع آب میوه، شیر، شیر موز، شیر کاکائو، چای، قهوه، کاپوچینو، هات چاکلت، نسکافه و...داشت.
قسمتی از سالن هم انواع ساندویچ ها بود،
قسمتی انواع غذاهای آبکی،
و قسمتی هم غلات های با طعم های متفاوت.
و در گوشه ای از سالن نیمرو به همراه انواع زیادی از پیتزا بود.
مانده بودم که چیزی انتخاب کنم انقدر که تنوع زیاد بود.
با جهارنا همراه شدم که کدام را انتخاب میکند و در انتخاب کردن به من کمک کند.
اول از همه به سمت نوشیدنی ها رفتیم در دیگ های بزرگ که من در کتاب های جادوگر ها میدیدم انواع نوشیدنی ها سرو میشد و در لیوان های فولادی به ما داده میشد.
جهارنا آب آلبالو به همراه تکه های یخ برداشت و من شیر کاکائو خنک برداشتم. به نظر من شیر کاکائو و شیر موز برای صبحانه می تواند بهترین انتخاب باشد.
آن لیوان انقدر سنگین بود که من به سختی میتوانستم آن را حمل کنم.
البته بگم که در کنار نوشیدنی ها خون هم سرو میکردن...
رسیدیم به قسمت ساندویچ ها
ساندویچ های چندش آور و ترسناکی سرو میشد
مثل ساندویچ کرم خاکی، چشم انسان و.. اما قسمتی از این ساندویچ ها، ساندویج های خوشمزه ای هم سرو میشد مثل ساندویچ شکلات، ساندویچ مربا و...
جهارنا ساندویچ مارمولک مرده که به جای سس از لجن استفاده شده بود برداشت و من ساندویچ شکلات.
امیدوارم اینی که شبیه شکلاته واقعا شکلات باشه..
درگیر ساندویچم بودم که جهارنا گفت : چیز دیگه ای میخوری من چیز دیگه لازم ندارم.
منم با سر تکان دادن که نشانه ی نه بود به او فهماندم که چیزی نیاز ندارم. رفتیم سر میز تا غذایمان را بخوریم.
آن میز بلند بود، ته آن معلوم نبود و صندلی های خاص و شیکی داشت انگار که در صندلی شاهان در قصه ها نشسته بودم بسیار راحت و نرم بود میشد با لذت تمام غذا خورد.
جهارنا گفت : دفعه ی بعدی ساندویچ چشم انسان رو بردار خیلی خوشمزس!....
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
- ۱۴.۵k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط