اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت اخر
با ترس عقب رفتم...
یهو تهیونگ اومد: گذاشتی؟
سریع فلش رو زدم به تلوزیون تا تهیونگ. چیزی نبینه: اره اره بیا ببینیم.
نشستیم روی مبل و فیلم رو دیدیم... ولی من همش توی فکر اون خبر بودم...!
تهیونگ یهو نزدیکم شد و توی گوشم گفت: نگران نباش!
با تعجب گفتم: ها؟ چـ.. چی!؟
تهیونگ لبخند شیطانی زد: اون هیچکاری نمیتونن بکنن! من فکر اینجاشم کرده بودم!
فکرمو خونده؟؟ حقا که یه مافیای حرفه ای هستی!
سریع گفتم: چجوری نگران نباشم تهیونگـ...
تهیونگ گفت: تمام مدارک علیه مارو سوزوندم! الانم که اصن از اون خونه و همه خیلی دوریم پس نیازی نیست نگران باشی عزیزم.
خندیدم: جدی؟ تهیونگ...حالا ازت یع سوال دارم!
تهیونگ لبخند زد: جانم
بهش بیشتر نزدیک شدم: چقدر دوستم داری؟؟
تهیونگ: اممم....اندازه ی.... تمام آسمون های آبی🤍☁
ب پنجره نگاه کردم... عع الان ک شبه اسمون سیاهه!!!
با عصبانیت به بازوی تهیونگ مشت کوبیدم: هییی مسخرم کردی؟؟؟ الان ک شبهه
تهیونگ بلند بلند خندید: شوخی کردممم منظورم این بود که بی نهایت عاشقتم😂🥹❤
ب حالت قهر برگشتم که یهو منو محکم توی بغلش گرفت: قهری؟؟
دستشو پس زدم: برو بابا
تهیونگ سرشو اورد پایین و منم گوششو گرفتم و کشیدم...
تهیونگ داد زد: اووووییی غلط کردممم
ولش کردم: اهااان حالا شد😂
تهیونگ سریع گازی از لپم گرفت: بچه ی پررو!
یهو تهیونگ اومد: گذاشتی؟
سریع فلش رو زدم به تلوزیون تا تهیونگ. چیزی نبینه: اره اره بیا ببینیم.
نشستیم روی مبل و فیلم رو دیدیم... ولی من همش توی فکر اون خبر بودم...!
تهیونگ یهو نزدیکم شد و توی گوشم گفت: نگران نباش!
با تعجب گفتم: ها؟ چـ.. چی!؟
تهیونگ لبخند شیطانی زد: اون هیچکاری نمیتونن بکنن! من فکر اینجاشم کرده بودم!
فکرمو خونده؟؟ حقا که یه مافیای حرفه ای هستی!
سریع گفتم: چجوری نگران نباشم تهیونگـ...
تهیونگ گفت: تمام مدارک علیه مارو سوزوندم! الانم که اصن از اون خونه و همه خیلی دوریم پس نیازی نیست نگران باشی عزیزم.
خندیدم: جدی؟ تهیونگ...حالا ازت یع سوال دارم!
تهیونگ لبخند زد: جانم
بهش بیشتر نزدیک شدم: چقدر دوستم داری؟؟
تهیونگ: اممم....اندازه ی.... تمام آسمون های آبی🤍☁
ب پنجره نگاه کردم... عع الان ک شبه اسمون سیاهه!!!
با عصبانیت به بازوی تهیونگ مشت کوبیدم: هییی مسخرم کردی؟؟؟ الان ک شبهه
تهیونگ بلند بلند خندید: شوخی کردممم منظورم این بود که بی نهایت عاشقتم😂🥹❤
ب حالت قهر برگشتم که یهو منو محکم توی بغلش گرفت: قهری؟؟
دستشو پس زدم: برو بابا
تهیونگ سرشو اورد پایین و منم گوششو گرفتم و کشیدم...
تهیونگ داد زد: اووووییی غلط کردممم
ولش کردم: اهااان حالا شد😂
تهیونگ سریع گازی از لپم گرفت: بچه ی پررو!
- ۵۱۸
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط