جیمین فیک زندگی پارت ۵۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۷#


جیمین: تو میری تو اتاق من
ات: چی یعنی این عمارت به این بزرگی یه اتاق نداره که من توش باشم
جیمین: داره ولی تو میای تو اتاق من حرفم نشنوم
ات: عمرا
بالاخره با کلی بحث راضیش کردم یه اتاق جدا بخوابم. تو اتاقم بودم که صدای در اومد

ات: بفرمایید
نامجون: دخترم حالت خوبه
ات : نااااامجون

اومد و روم بغلم کرد چون شونم ذخمی بود خیلی با احتیات بغلم میکرد که هانا وپسر کوچولوش هیکارو هم اومدن

هانا: دخترم حالت خوبه شنیدم تیر خوردی
هیکارو: آجی بلات اب میوه اولدم
ات: مرسی عزیزم
نامجون: از این به بعد باید بیشتر مواظب باشی میدونی که چقدر نگرانت بودم
ات: ببخشید که نگرانت کردم ولی شما چرا اومدین مخصوصا تو هانا این ماه وقت زایمانته چرا اومدی
هانا: نمیتونستم بهت سر نزنم . دخترم هم میخواد اجی بزرگشو ببینه( بچه ی توشکم هانا دختره ):
ات: امیدوارم سالم بچت رو به دنیا بیاری و خوشحالم برات که دوباره مادر میشی.
ات( با بغض): کاشک منم میتونستم مادر بشم اما بدتر از اینکه نمیتونم مادر بشم اینه که بچه تو شکمم بود و از دست دادم ...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید.
دیدگاه ها (۲)

جیمین فیک زندگی پارت ۵۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۰#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط