پارتچهلپنج غریبهآشنا

#پارت_چهل_پنج #غریبه_آشنا
سهون:
وقتی همه خوابیدن رفتم همونجای همیشگی...دیگه بخاطر اینکه تنها باشم نمیرم بخاطر این میرم که تانیا رو ببینم،میخوام سعی کنم کارهایی رو ک ئونسو گفت رو انجام بدم تاریخ کنسرت هم مشخص شده دعوتش کنم بیاد،از دور دیدمش پا تند کردم سمتش،
+سلام تانیا
-سلام بازم تویی
+اهوم
-بیکاری هااا هرشب اینجایی
+چون بی کار نیستم شبا میام
-مگه شغلت چیه
+خواننده ام
-عههههه چه جالببب منم سازنده بمب اتمم
+جدی گفتم
-برو بابا،یه نگا به ریخت و قیافت بنداز بعد بگو خواننده ام
+یااااااا مگه ریخت و قیافم چشهههه
-بگو چش نیست
+اصلن بیا عکسا و فیلما رو نشونت بدم
-ببینم ببینمممم

گوشیم رو از جیبم درآوردم
+ایناهاش اینا رو ببین،اینا دوستاو همکارام هستن،ما یه گروه خواننده و رقاصیم
-خیلی خب باورم شد
+واقعا نمیشناختی منو
-کی حوصله داره آهنگ گوش بده بابا،اونم آهنگای یکی مث تو رووو
+باز گفتتتت،اصن بیخیال من اومدم دعوتت کنم کنسرت
-منو دعوت کنی؟
+آره دیگه تو رو
-من نمیتونم بیام
+ولی میای
-بیام تو اون همه جمعیتتت حوصله ندارم
+قرار نیست بری تو جمعیت
-پس چی
+به عنوان مهمان ویژه اوه سهون صندلی براتون میزارن نزدیک استیج و قرار هم نیست بری تو جمعیت
-بدم نمیاد یه بار امتحانش کنم
+پشیمون نمیشی
-پس میام
+خوشحال میشم بانوی جوان

کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf #exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena