tough love part

tough love part27 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
میویس: ات جونم
حرفاشونو به دل نگیر اونا بیشتر وقتا مهربونن فقط الان یکم عصبانی بودن یه چیزی از دهنشون پرید بیرون گفتن تو نشنیده بگیر خب؟
➕: مهم نیست فراموشش کن
از کنارش رد شدم که تورم به پست مامان بزرگشون خورد
مامان بزرگ ➖: ات جونم خوبی دخترم؟ جونگ کوک کجاست؟
➕: نمی دونم احتمالا پیش دوستاشه خودتون که اونو خوب می‌شناسین
مامان بزرگ ➖: ات تو یه قولی به من دادی یادت رفته؟ روز عروسیتون بهتون گفتم اما الان دو سال از ازدواجتون میگذره و من هنوز نتونستم نوه های خوشگلمو ببینم
چرا اقدام نمی کنید من واقعاً می خوام نوه هامو قبل از اینکه مرگم برسه ببینم
بگو کی جونگ کوک رو به فکر بچه آوردن انداخته؟ معلومه مامان بزرگش
مامان بزرگ ➖: دلتون برایمان پیرزن بسوزه دم آخرای مرگشه و هنوز حتی خبر بارداریه خوشگل ترین عروس دنیاشو نشنیده
➕: مامان بزرگ بخدا که شما هم دیگه کلافم کردین
آخه جونگ کوک هم همش درباره بچه هامون حرف میزنه مامانم و کارولم همینطور
مامان بزرگ زد زیره خنده چه پیرزن زودباوری دلم براش میسوزه که انقدر ساده و خوش قلبه که همه ازش سو استفاده میکنن
طی مراسم خسته کننده احساس می کردم بین گله ای از گرگا که هر کدومشون که از کنارم رد می شدن برام دندون تیز می کردن اسیر شدم و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد
تو همین حین نگاهم خورد به جونگ کوک که لیوان شرابش دستش بود و مثل همیشه با غضب بهم خیره شده بود و با چشماش برام خط و نشون می کشید که پوشش و رفتارمو تو جمع سنگین کنم
نادیدش گرفتم و به خوش گذرونی و بگو بخند با دخترا و پسرا سرم مشغول بود تو این حین میویس بهم گفت که من کیک رو برای مادر بزرگ بیارم و یدفه سورپرایزش کنیم بدبخت داشت سکته دوبارشو می زد
میویس: مامان بزرگ قبل از اینکه شمعای تولدتو فوت کنی یه آرزو کن
مامان بزرگ اقتصاد و علاقه ای به این کارا نداشت اما مجبور بود انجامش بده بعد با خونسردی شمع های روی کیک رو فوت کرد
➕: چه آرزویی کردین مامان بزرگ؟ خیلی مشتاقم بشنوم اون چی بوده
میویس: درسته مامان بزرگ منم می خوام بدونم
کلویی: مامان بزرگ آره راست میگه چه آرزویی کردین
همه با هم: چه آرزویی کردی مامان بزرگ؟
مامان بزرگ یه نفس عمیق کشید و روبه من و جونگ کوک کرد که دقیقاً پشت سرم ایستاده بود
مامان بزرگ: تنها خواسته ی قبل از مرگم این بود که نوه هامو ببینم
می دونم برای دلخوشیم بهم دروغ گفتین چند سالی بود که برام هیچ جشن تولدی نگرفته بودن من فقط کمتر از یک ماه دیگه وقت دارم
جونگ کوک ات...
من تنها خواسته ی واقعیه قبل از مرگم اینکه که بچه های شمارو ببینم اما دیگه وقتی برام نمونده
حداقل امیدوار بودم خبر بارداریتو بشنوم ات
این یعنی که من...
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
دیدگاه ها (۴۲۲)

tough love part28 🗝️🪦⛓️🫦از زبان اتمامان بزرگ ➖: این یعنی که ...

tough love part29 🗝️🪦⛓️🫦از زبان جونگ کوکدرست از جلوی روم رد ...

tough love part26 🗝️🪦⛓️🫦از زبان اتهرچند از این جمع و مهموناش...

tough love part25 🗝️🪦⛓️🫦از زبان اتساعت موبالیم درست ساعتای ۸...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

تبلیغات رمان نفرین شده ات : من ! ... می تونم ؟ رزی : دختره ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط