دیشب تو را بوسیدمت وقتی که چشمت خواب بود

دیشب تو را بوسیدمت وقتی که چشمت خواب بود
وقتی که دنیا ، غرق در زیبایی مهتاب بود

از لابلای دفترم، شعری صدا می زد تو را
دیدم که حتی بالشم، ازدوریت بی تاب بود!

انگار بوی مردگی پیچیده بود در خانه ام
ماهی سرخ تنگ هم ، آماده ی قلّاب بود !

گلهای یاس روی میز از دوریت پژمرده اند
آن زنبق توی حیاط، با بودنت شاداب بود

دیشب تو را بوسیدمت، حتی درون قاب عکس
طعم لب شیرین تو ، یک مزه ی نایاب بود..
دیدگاه ها (۱)

هرگز...فراموش نمی‌کنیم... اما کمی چشمهایمان را می‌بندیم...تا...

سوال می‌کنیاز حسِ من در آغوشت،به من بگو که چه حسی تو در وطن ...

در من کسی جان میدهد هر شببا خاطراتی سرد و تکراریدیوانه جان ک...

من پنجره را پلک زدم تا تو بیاییشاید که دری باز شود در دل دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط