به قلبش نگاه کرد و در سکوت زخم هایش را بوسید

به قلبش نگاه کرد و در سکوت زخم هایش را بوسید
قلبش همانطور که به تپیدنش ادامه میداد گفت:تحمل کردن این زخم ها با من و امیدوار ماندن و ادامه دادن با تو...باشه؟
یکبار دیگر یادش افتاد که همیشه قلبش به درستی مسیر را نشان داده بود، همیشه به درستی گفته بود چه میخواهد و چه باید بکند
پس با اندوه اما مصمم گفت:باشه..
🤍❄️•
دیدگاه ها (۹)

رابطه ی پایدار می دونی چجوری پیش میره؟ +بابت فلان کار یا فلا...

بدنِ انسان خیلی دقیق و البته عجیبه. انسان، همه جای زمین زندگ...

هیچ چیز ناامیدکننده‌تر و آزاردهنده‌تر از این نیست که با دلیل...

یکی با سریالاش زندگی میکنه، عاشق سریاله فرندزِ،یکی رمان میخو...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط