شب، ندارد سرِخواب...شاخِ مایوسِ یکی پیچکِ خُشکپنجه بر شیشه ی در می ساید من ندارم سرِ یأس،زیر بی حوصلگی های شب، از دورادورضربِ آهسته ی پاهای کسی می آید...#شاملو