●بال های سیاه و سفید○پارت 10
از زبان ا/ت:
جیمین کبودی هات رو چک کرد.بهش گفتم:جیمین!دخترا که بخازر پریودی کبود نمیشن!
جیمین بهم نگاه کرد:نمیشن؟
گفتم:نه!
جیمین:پس چرا بدنت کبوده؟
گفتم:چون وقتی سعی میکنم باله برم میخورم زمین و بدنم کبود میشه
جیمین اخم کرد:ا/ت بگو که قبول کردی عمل کنی؟
گفتم:عه خب..فکر کنم...نه
جیمین اخمش بیشتر شد مشخصه که نا امید شده.
گفتم:جیمین..متاسفم..اما..من میترسم...هر بار که به عمل فکر میکنم..ناخوداگاه دستام میلرزه و انجامش نمیدم..نمیدونم چیکار کنم
جیمین با نا امیدی دستم و گرفت و گفت:هی ناراحت نشو.میدونم سخته اما..لطفا تحمل کن..من پیشتم..هیچ وقت از پیشت نمیرم.ولی..لطفا..تو باید عمل کنی..
بهش نگاه کردم.تونستم غم و توی چشماش ببینم.
بلاخره گفتم:باشه
وقتی این و بهش گفتم چشماش از خوش حالی برق زد.
خندم گرفت.
فردا صبح:
امروز اماده شدم تا برم بیمارستان و عمل رو قبول کنم(اسلاید 2)
بهم گفتن که هفته ی دیگه عمل میکنم و تا اون موقع باید یه سری ورزش های پا انجام بدم.
استرس داشتم.هفته ی دیگه..
به هرحال.نباید ناراحت باشم.شاید بعد عمل دوباره بتونم باله کار کنم..احتمالا..
رسیدم خونه ام.حموم کردم و حوله پوشیدم و اومدم توی حال پذیرایی.
از زبان جیمین:
رفتم خونه.دیدم بابام دوباره یه زن دیگه رو اورده توی خونه.گفتم:بابا اینجا چی کار میکنی؟مگه خودت خونه نداری؟
جوابی نشنیدم.سرم و تکون دادم و رفتم توی آشپز خونه.
شروع کردم به درست کردن قهوه.با خودم گفتم که به ا/ت زنگ بزنم و بپرسم حالش رو.
اما زنگ نزدم چون دیر وقت بود و احتمالا اونم خوابه.
رفتم قهوه خوردم و روی تختم دراز کشیدم که از بیرون اتاق صدای ناله و اون دختره هرزه که بابام اورده و خود بابام رو شنیدم.اعصابم خورد شدم پتو رو تا ته روی سرم کشیدن تا صداشون رو نشنوم.
کم کم خوابم برد.
________________________________________________
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه🥺🎶
I love you BTS and ARMY🎶💜🔮
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
جیمین کبودی هات رو چک کرد.بهش گفتم:جیمین!دخترا که بخازر پریودی کبود نمیشن!
جیمین بهم نگاه کرد:نمیشن؟
گفتم:نه!
جیمین:پس چرا بدنت کبوده؟
گفتم:چون وقتی سعی میکنم باله برم میخورم زمین و بدنم کبود میشه
جیمین اخم کرد:ا/ت بگو که قبول کردی عمل کنی؟
گفتم:عه خب..فکر کنم...نه
جیمین اخمش بیشتر شد مشخصه که نا امید شده.
گفتم:جیمین..متاسفم..اما..من میترسم...هر بار که به عمل فکر میکنم..ناخوداگاه دستام میلرزه و انجامش نمیدم..نمیدونم چیکار کنم
جیمین با نا امیدی دستم و گرفت و گفت:هی ناراحت نشو.میدونم سخته اما..لطفا تحمل کن..من پیشتم..هیچ وقت از پیشت نمیرم.ولی..لطفا..تو باید عمل کنی..
بهش نگاه کردم.تونستم غم و توی چشماش ببینم.
بلاخره گفتم:باشه
وقتی این و بهش گفتم چشماش از خوش حالی برق زد.
خندم گرفت.
فردا صبح:
امروز اماده شدم تا برم بیمارستان و عمل رو قبول کنم(اسلاید 2)
بهم گفتن که هفته ی دیگه عمل میکنم و تا اون موقع باید یه سری ورزش های پا انجام بدم.
استرس داشتم.هفته ی دیگه..
به هرحال.نباید ناراحت باشم.شاید بعد عمل دوباره بتونم باله کار کنم..احتمالا..
رسیدم خونه ام.حموم کردم و حوله پوشیدم و اومدم توی حال پذیرایی.
از زبان جیمین:
رفتم خونه.دیدم بابام دوباره یه زن دیگه رو اورده توی خونه.گفتم:بابا اینجا چی کار میکنی؟مگه خودت خونه نداری؟
جوابی نشنیدم.سرم و تکون دادم و رفتم توی آشپز خونه.
شروع کردم به درست کردن قهوه.با خودم گفتم که به ا/ت زنگ بزنم و بپرسم حالش رو.
اما زنگ نزدم چون دیر وقت بود و احتمالا اونم خوابه.
رفتم قهوه خوردم و روی تختم دراز کشیدم که از بیرون اتاق صدای ناله و اون دختره هرزه که بابام اورده و خود بابام رو شنیدم.اعصابم خورد شدم پتو رو تا ته روی سرم کشیدن تا صداشون رو نشنوم.
کم کم خوابم برد.
________________________________________________
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه🥺🎶
I love you BTS and ARMY🎶💜🔮
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
- ۹.۲k
- ۲۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط