بعضی ها را نوشتم

بعضی ها را نوشتم
شعر شدند
بعضی ها را نتوانستم بنویسم
اشک شدند
بعضی ها را اما
نه
می شد نوشت
و نه
ننوشت
آنها را فقط زیستم ...
دیدگاه ها (۱)

شاعر که شدمسیم های سه تارم رابه سبزه های سبز سیزده گره میزنم...

من چه می‌دانستمخیاطی برای یک زنانقدر واجب استیک زن بایدخیاط ...

دیر کناما بیافقط وقتی‌ که آمدیمرا بردار و برومن از نرسیدن‌ها...

گاهی روحِ معشوق پانسمان می خواهدباید بر بالینش بنشینیدستِ دل...

برای تو...خواهم نوشت کههوا در منهای توهمیشه یخبندان استو اشک...

بعضی زنان از فولاد، سنگ، اشک، غبار، استخوان و زخم ساخته شده‌...

آدمها مثل کتاب می مانندبعضی از آدم ها جلد زرکوب دارندبعضی جل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط