همیشه در جانم بودی


همیشه در جانم بودی
در لبانم
در چشمانم
در سَرم
رنج و اشتیاقم بودی، و آن چیز شگفتی که انسان به یاد می‌آورد تا زندگی کند و بازگردد.
قدرتی عجیبی دارم که تاکنون همانندش را نیافتم، قدرت رویا پردازی و تصورت، هنگامی که منظره‌ای یا واژه‌ای را بشنوم و با خودم از آن حرف بزنم جواب تو را در گوشم می‌شنوم، گویی کنار من ایستاده‌ای و دستت در دست من است.


#غسان_کنفانی 


دیدگاه ها (۶)

‌غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما‌

‌صد نامه فرستادم و آن شاه سوارانپیکی ندوانید و سلامی نفرستاد...

دلتنگ توأممرا بیاموز چطور دلتنگت نباشمچطور باید ریشهٔ عشقِ ت...

‌در کوی خرابات مرا عشق کشان کردآن دلبر عیار مرا دید نشان کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط