یک روز از سر بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسن

یک روز از سرِ بی کاری ،به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند.
با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"

قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر"..
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.

نوشته بودند که "فقر خوب است . چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند."

عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.

فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"..
انشایش را هنوز هم دارم . چه زیبا نوشته بود :

" عطر ، حس های آدم را بیدار میکند..
که فقر آنها را خاموش کرده است


#فریبا_وفی
دیدگاه ها (۶)

مردم هرگز حرفها و نصایح شما را قبول نمی کنند ، مگر اینکه وک...

لازم نیست اطرافمان پر از آدم باشد،همان چند نفری که اطرافمان ...

بخوان، موقع خواب فقط برای خوابیدن نه،برای بیدارشدن بخوان!

بازجوی ساواک از شریعتی پرسیده بود هنگام بازداشت اسلحه داشتی؟...

پُر از ابهام و تشویشمدلم پرواز می‌خواهد...#گمشده_درشهر_خیال ...

فیک جدید

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط