my destiny

my destiny
Part=9
سوهون: هع من از اولم تو رو نمیخواستم (داد)
هان:فقط بلد بودی سرکوب بزنی از اون موقع توی این خونواده بودم فقط بلد بودب سر کوب بزنی کتکم بزنی (داد وفریاد )
سوهون: برو گمشو پسر احمق(داد)
هان؛ نمیگفتی هم میرفتم(کمی داد)
ویو هان
با شتاب کیفم رو برداشتم که مامانم رو جلوی در دید
مامان لنا: میدونم اون ازاول تو رو نمیخواست ولی اینو بدون هان من تو رو میخواستم با لنا هیچ فرقی ندارین.
هان: پس چرا جلوش رو نگرفتی که منو نزاره سر راه(با گریه)
مامان لنا: نتونستم اون هم منو هم تو و لنا رو کتک میزد لنا هم به زور شوهرم داده
ویو هان
اینو که گف یه سطل آب ریختن سرم من فک کردم زندگی اون بهتر از منه به هر حال رو مو کشیدم و رفتم بیرون خیلی بارون تند بود خیلی خیس شده بودم
یهوووووو
ببخشید کم گذاشتم مهمون داشتیم



4: like 2:comment
دیدگاه ها (۱۵)

my destiny Part:10یهو حس کردم بارون بهم نمیخورهلنا : خیس می...

my destiny Part=12فحش دادن به سوهون میا آزاده ویو هانداشتم ه...

بچه ها فیک تا اینجا چطور بود؟

my destiny Part=8خب از زبون هان هم بگمخب سلام من خانم ۱۸ سال...

زندگی پیچیدهپارت 2*ویو کائوروهمه ی بچه هایی که میخوان مثل من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط