من عاشق شدم
من عاشق شدم
پارت(22)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
(5ماه بعد)
(ته ها از خواب بیدار میشه)
اینارو تو ذهنش میگه:امروزم مثل هروز حوصله سربر قراره باشه
ته ها از رخت خوابش بلند میشه و میره صورتشو میشوره و لباساشو عوض میکنه
ته ها به پارکینگ خانه اش میرود
ته ها:اوففف امروز حوصله ندارم با ماشین برم اینورواونور
ته ها:خیلی تشنمه باید برم یه نوشیدنی بخرم
ته ها به یک کافه میرود
ته ها:سلام
صاحب مغازه:سلام خوش اومدین
ته ها:ببخشید یه لیوان قهوه بهم میدین
صاحب مغازه:حتما
ته ها:خیلی ممنون
ته ها میره روی یه صندلی میشینه تا سفارشش بیاد ولی هه سو رو میبینه و روشو گج میکنه تا هه سو نبینتش
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:نه نه اصلا حواسم نبود هه سو اینجا کار میکنه باید از مغازه برم بیرون یا بده
وایییی لباسمم که کلاه نداره(پالتو پوشیده)
ته ها یجا میشینه که هه سو نبینتش
ته ها دزدکی هه سو رو نگاه میکنه میبینه که با یه پسر داره حرف میزنه و میخنده
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:اون منو یادش رفته؟اون پسر یعنی کی میتونه باشه؟؟؟
............
پارت(22)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
(5ماه بعد)
(ته ها از خواب بیدار میشه)
اینارو تو ذهنش میگه:امروزم مثل هروز حوصله سربر قراره باشه
ته ها از رخت خوابش بلند میشه و میره صورتشو میشوره و لباساشو عوض میکنه
ته ها به پارکینگ خانه اش میرود
ته ها:اوففف امروز حوصله ندارم با ماشین برم اینورواونور
ته ها:خیلی تشنمه باید برم یه نوشیدنی بخرم
ته ها به یک کافه میرود
ته ها:سلام
صاحب مغازه:سلام خوش اومدین
ته ها:ببخشید یه لیوان قهوه بهم میدین
صاحب مغازه:حتما
ته ها:خیلی ممنون
ته ها میره روی یه صندلی میشینه تا سفارشش بیاد ولی هه سو رو میبینه و روشو گج میکنه تا هه سو نبینتش
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:نه نه اصلا حواسم نبود هه سو اینجا کار میکنه باید از مغازه برم بیرون یا بده
وایییی لباسمم که کلاه نداره(پالتو پوشیده)
ته ها یجا میشینه که هه سو نبینتش
ته ها دزدکی هه سو رو نگاه میکنه میبینه که با یه پسر داره حرف میزنه و میخنده
ته ها اینارو تو ذهنش میگه:اون منو یادش رفته؟اون پسر یعنی کی میتونه باشه؟؟؟
............
- ۵.۶k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط