هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر روز به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت میگیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که میخندیدی که میرقصیدی که در آغوشم آرام میشدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...!
دیدگاه ها (۱)

ماهی به آب گفت : بی تو میمیرم؛آب خواست امتحانش کنهگفت: میرم ...

بعضی دوستیهامثل قصه ی حضرت نوحه،از ترس طوفان با تو هستند...!...

‌هر‌جا که توییمرکز تصویر من آنجاست...

تن من قایقِ لنگرزده در طوفان استخودم اینجا دل من پیش تو سرگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط