تکپارتی جیمین
تکپارتی جیمین:
به دلیل برنامه کاری سنگین جیمین چندروزی شده بود نتونسته بودین با هم وقت بگذرونین و جیمین بهت قول داده بود که امشب زود میاد و با هم میرید بیرون ولی الان ساعت ۱۲ شب بود و خبری ازش نبود. خیلی عصبانی بودی و الان میخواستی پیش اون باشی همینجوری تو فکر بودی و سعی میکردی بخوابی
بعد چند دقیقه صدای باز شدن درو شنیدی
_بیداری؟
ساکت موندی و تظاهر به خواب بودن کردی
با تکون خوردن تخت فهمیدی کنارت دراز کشید و دستشو دور کمرت حلقه کرد
_من که میدونم بیداری...
_ازم دلخوری؟
هنوز چیزی نمیگفتی
_چون دیر اومدم؟
بازم ساکت بودی
_لطفا ازم ناراحت نباش
محکم تر بغلت کرد و لباشو رو پوست گردنت حس کردی
آروم شروع کرد مکیدن پشت گردنت
ناله آرومی از لبات خارج شد که زود دهنتو بستی که در همین حین جیمین از کارش دست برداشت
_من میدونم بیداری تو عمیق میخوابی پس به اون زودیا واکنش نشون نمیدی
_نمیخوای منو ببخشی؟
بازم چیزی نگفتی که تورو به سمت خودش چرخوند و با هم چشم تو چشم شدین
_تا کی میخوای نادیدهام بگیری؟
وقتی دید بازم نمیخوای حرف بزنی پشت گردنتو گرفت و خم شد و شروع به بوسیدنت کرد
نمیخواستی همراهیش کنی ولی موفق نشدی و شروع به همراهی کردی
کم کم به سمت پایین اومد و شروع کرد به مکیدن گردنت که ناله آرومی از دهنت خارج شد و موهاشو چنگ زدی
بعد از چند دقیقه دست کشید و با پوزخند بهت نگاه کرد
_هنوز ناراحتی ازم؟
ا/ت: اوکی تو برنده شدی دیگه ناراحت نیستم از دستت
لبخندی زد و محکم بغلت کرد
ا/ت: فقط قول بده دوباره انجامش نمیدی
_قول میدم
لبخندی زدی و بغل هم خوابتون برد
به دلیل برنامه کاری سنگین جیمین چندروزی شده بود نتونسته بودین با هم وقت بگذرونین و جیمین بهت قول داده بود که امشب زود میاد و با هم میرید بیرون ولی الان ساعت ۱۲ شب بود و خبری ازش نبود. خیلی عصبانی بودی و الان میخواستی پیش اون باشی همینجوری تو فکر بودی و سعی میکردی بخوابی
بعد چند دقیقه صدای باز شدن درو شنیدی
_بیداری؟
ساکت موندی و تظاهر به خواب بودن کردی
با تکون خوردن تخت فهمیدی کنارت دراز کشید و دستشو دور کمرت حلقه کرد
_من که میدونم بیداری...
_ازم دلخوری؟
هنوز چیزی نمیگفتی
_چون دیر اومدم؟
بازم ساکت بودی
_لطفا ازم ناراحت نباش
محکم تر بغلت کرد و لباشو رو پوست گردنت حس کردی
آروم شروع کرد مکیدن پشت گردنت
ناله آرومی از لبات خارج شد که زود دهنتو بستی که در همین حین جیمین از کارش دست برداشت
_من میدونم بیداری تو عمیق میخوابی پس به اون زودیا واکنش نشون نمیدی
_نمیخوای منو ببخشی؟
بازم چیزی نگفتی که تورو به سمت خودش چرخوند و با هم چشم تو چشم شدین
_تا کی میخوای نادیدهام بگیری؟
وقتی دید بازم نمیخوای حرف بزنی پشت گردنتو گرفت و خم شد و شروع به بوسیدنت کرد
نمیخواستی همراهیش کنی ولی موفق نشدی و شروع به همراهی کردی
کم کم به سمت پایین اومد و شروع کرد به مکیدن گردنت که ناله آرومی از دهنت خارج شد و موهاشو چنگ زدی
بعد از چند دقیقه دست کشید و با پوزخند بهت نگاه کرد
_هنوز ناراحتی ازم؟
ا/ت: اوکی تو برنده شدی دیگه ناراحت نیستم از دستت
لبخندی زد و محکم بغلت کرد
ا/ت: فقط قول بده دوباره انجامش نمیدی
_قول میدم
لبخندی زدی و بغل هم خوابتون برد
- ۱۱.۰k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط