Be mine

🖤♡Be mine!♡🖤
PART ; 6

کوک : بر گرد فرشته لطفا بر گرد پیش این دیو .
بغض توی صداش دیونه ام می کرد .
اون هیچ وقت گریه نکرده بود .
ولی بیشتر از قبل ازش می ترسیدم .
فرار !
یک هو لباش و روی گردنم حس کردم ،اشکام بیشتر شد .
ولی قدرتم هنوز سره جاش بود .
دل‌گون:ببخشید .(آروم
تعجب کرد .
با پام زدم وسطش که نالش رفت رو هوا .
کوک :اهه (عربده .
از فرصت استفاده کردم و از خونه زدم بیرون کتونی هام تو دستم بود از خونه ۱۰ تا خیابون رفتم اون ور تر .
وایستادم و تند تندکتونی های قهوه ایم و پوشیدم .
که حسش کردم فهمیدم داره میاد
میدوید کلاه لبه دار سیاهش از لای جمعیت پیدا شد
جیغ خفه ای کشیدم و دویدم همیشه وقتی گولش میزدم و از دستش فرار می کردم و دنبال بازی شروع می‌شد سرعتش از یه پلنگم بیشتر می‌شد.
نفهمیدم چیکار کردم .
پیچیدم توی یه کوچه بمبست و پشت دیوار قائم شدم .
که یک هو
...

LIKE; 16
دیدگاه ها (۱۲)

داستانی کوتاه!

🖤♡Be mine!♡🖤PART ; 7که یک هو دیدمش از سر کوچه به سرعت دوید و...

🖤♡Be mine!♡🖤PART; 5اون ..عقب عقب می رفتم و اون از در گاه در ...

وایبی که اون بهم میده از تهیونگ https://wisgoon.com/vanxia

#تک_پارتیماه روشن من ساعت 8شب بود. از خونه بیرون رفتم تا کمی...

●بال های سیاه و سفید○پارت 18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط