سایهعشق

سایه‌عشق!
Part Six(6)
.
.
آسانسور تو پارکینگ ایستاد و پیاده شدم، تند تند راه می‌رفتم و هوسوک همینطور دنبالم میومد و التماس می‌کرد...
+ خواش میکنم! یه فرصت، یه فرصت بهم بده!
_ (سکوت)
به ماشینم رسیدم صدای نفس و قدمای هوسوک قطع شده بود، با تردید برگشتم که چسبوندم به ستون کناری...
+ گفتی اگه می‌شناختمت؟ خب... خوب میشناسمت سون ا.ت! رگ خوابتو خوب بلدم!
با این حرف شوکه شدم... دستاشو به کمرم رسوند و کمرمو گرفت... صورتشو به صورتم نزدیک کرد، کمی مکث، دَم، بازدم خشن و شروع!... راست می‌گفت خوب منو می‌شناخت من اینجوری دوست داشتم:)... توانی برای مقاومت نداشتم، دیوانه وار دلتنگ بودم! پس دیوانه وار همراهی می‌کردم!... می‌خواست جدا شه اما من بدجور بهش نیاز داشتم! از تلاش‌هاش برای جدا شدن جوابی نگرفت پس به جریان بوسه برگشت... آروم آروم کمرمو می‌فشرد!
نفس برام نموده بود پس به ناچار جدا شدم؛ سرشو به گوشم چسبوند...
+ با من صنما... دل یک دله کن... گر سر ننهم... وانگه گله کن! (دوزتان به سلیقه‌ی ادمین کار نداشته باشید!!)
شعری بود که استاد شجریان و پسرش هردو خونده بودن و من عاشقش بودم(ادمینم عاشقشه!)... ٨ سال پیش قبل از جدا شدنمون با التماسای کیوت خودش چند کلمه فارسی یادش دادم... هنوز اون چندتا رو درست نمی‌گفت، التماس می‌کرد صنما رو یادش بدم! آخرین بار با دِل میگفت گِل! اما حالا آروم و با آرامش شعرو برام خوند...
_ دل یک دله کردم... سر ننهادی... وانگه گله کردم... آتش بنهادی!
قطره‌های کوچیکی گردنمو خیس کرد... بی‌صدا گریه می‌کرد! کاری که وقتی نمی‌تونست از خودش دفاع کنه می‌کرد...
.

ببخشید کمه نت ندارم😢
دیدگاه ها (۰)

سایه‌عشق!Part Seven(7)..آروم پرسیدم..._ ماشینت کجاس؟+ نیاورد...

سایه‌عشق!Part Eight(8)..+ میشه بیام تو؟_ آره بیا...+ ممنون_ ...

سایه‌عشق!Part Five(5)..علامت‌ هوسوک +پیتر: تا آخر برنامه که ...

سناریو.وقتی جیب بری و اونا مافیا و برای فرار روشون چاقو می‌ک...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۶۹ فصل ۳ )سرشو کج کرد سمتم.با اشك جمع ش...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۸۷ (⁠♡)اب دهنم رو قورت دادم و ...

شوهر دو روزه پارت۸۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط