حوصله ام زمستانیست

حوصله ام زمستانیست...،

و...،

انجماد نگاهت، آخرین حس ...، ازغربتِ عشق من است...!
و...،
سکوت...، آخرین لحظه از مرداب یخ بسته ی التماس های من...،
که در تقدیر دستانت ...، سُر میخورد...!
من در خیال تو...، زمستان را عاشقی میکنم...!
وبا...،
نوازش های سرد و برفی دستان بیقراری...،
وبا دلی که مدام ...،
خاطره میسازد از آدم بر فی های خیالت ...، دمساز گشته ام!!!
یکبار...،
فقط...، یکبار،
در بلور یخ بسته ی احساس من...،
عشق را تجربه کن...!
من هنوز...،
به بهارت، دلبسته ام...!!!
دیدگاه ها (۸)

نرم نرمک میرسد اینک بهاربوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاکشاخه ه...

روزهای رفته , به چوب کبریت های سوخته میمانند,در قوطی خویش, ...

میعادگاه دستانم خالیست...،به عشق طلوع ، خورشید را به زنجیر ک...

هـــــــوا..هـــــــوای غــــــــــــــــــــــم استهــــــو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط