حوصله ام زمستانیست
حوصله ام زمستانیست...،
و...،
انجماد نگاهت، آخرین حس ...، ازغربتِ عشق من است...!
و...،
سکوت...، آخرین لحظه از مرداب یخ بسته ی التماس های من...،
که در تقدیر دستانت ...، سُر میخورد...!
من در خیال تو...، زمستان را عاشقی میکنم...!
وبا...،
نوازش های سرد و برفی دستان بیقراری...،
وبا دلی که مدام ...،
خاطره میسازد از آدم بر فی های خیالت ...، دمساز گشته ام!!!
یکبار...،
فقط...، یکبار،
در بلور یخ بسته ی احساس من...،
عشق را تجربه کن...!
من هنوز...،
به بهارت، دلبسته ام...!!!
و...،
انجماد نگاهت، آخرین حس ...، ازغربتِ عشق من است...!
و...،
سکوت...، آخرین لحظه از مرداب یخ بسته ی التماس های من...،
که در تقدیر دستانت ...، سُر میخورد...!
من در خیال تو...، زمستان را عاشقی میکنم...!
وبا...،
نوازش های سرد و برفی دستان بیقراری...،
وبا دلی که مدام ...،
خاطره میسازد از آدم بر فی های خیالت ...، دمساز گشته ام!!!
یکبار...،
فقط...، یکبار،
در بلور یخ بسته ی احساس من...،
عشق را تجربه کن...!
من هنوز...،
به بهارت، دلبسته ام...!!!
- ۲۸۷
- ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط