آخرش یک شب از فرط تنهایی ماه می آید به رخت خواابم

آخرش یک شب از فرط تنهایی... ماه می آید به رخت خواابم ... همانگونه متعجب به مروارید های خیس گونه هایم... دستم را میگیرد و با خود میبرد...
آخرش یک شب ته آسمان را میبینم...
همان جایی که ستاره ها و خورشید دوستان صمیمی هستند... !

همان جایی که برای تنها نماندن نیاز به التماس نیست.....
و تنهایی آنجا مفهومی ندارد....
آخرش یک شب ماه می آید....

#دخترافتاب.....
دیدگاه ها (۱)

شب که میشود،خیالش،حاکمِ تمام بود و نبودم میشود!خودش هم نمیدا...

کربلا جای همتون خالی..

تو همان غم شیرینه حاله مغمومه منی... اصلا بگذار برایت بگویم ...

‍ زل میزنم به صفحه ی گوشی ام... چه اسباب بازی تکراری ای شده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط