پارت

#پارت230


میخواست از اتاق بره بیرون، صداش زدم:

آرش!

سر جاش وایستاد بدون اینکه سمتم برگرده گفت: بله!

آب دهنمو قورت دادم: میشه نری؟!

برگشت بهم نگاه کرد ابرویی بالا انداخت: ول...

پریدم وسط حرفش: هیس هیچی نگو من واقعا حالم خوب نیست از تنهایی میترسم!

از تنهایی میترسم رو انقدر مظلوم گفتم که لبخند آرامش بخشی بهم زد و بهم نزدیکش شد رو به روم وایستاد تو چشمام زل زد, لب زد:

چی باعث شده که انقدر غمگین باشی؟!

لبخند غمگینی زدم: بیخیال، چیز مهمی نیست!

آرش: چیز مهمی نیست که انقدر بخاطرش افسرده و ناراخت شدی؟!

سرمو زیر انداخت: یه رازه که به زودی همه ازش خبر دار میشند! اما با خوابی که من دیدم فکر کنم باید دنبال شخص سوم هم باشم!

آرش: والا من که نمیفهمم چی میگی! ولی هر چی هست خودتو ناراحت نکن!

لب زدم: نمیشه...

دستشو رو شونه م گذاشت و وادارم کرد برم بغلش... سرمو رو سینه ش گذاشت و بی صدا به صدای قبلش گوش دادم!

گوش من پر شده بود از آهنگ قلب و من چقدر این آهنگ رو دوست دارم!

دستام بلند کردم حلقه کردم دور کمرش و سفت همو در آغوش کشیدیم!

نفس عمیقی کشیدم و عطر تنشو با تمام وجود فرستادم تو ریه هام🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 چطوربود؟نظر یادتون نره😘 به نطرتون چی انتظار مهسا رو میکشه؟🤔 بامن همراه باشید تا به اونجای داستان برسیم، ممنون از همراهیتون❤ ❤ ❤ ❤
دیدگاه ها (۳)

#پارت213زانو زدم و دستمو رو قبر بهترین دوستم کشیدم دوستی که ...

تگرگه دیشب درآبادان😍

#پارت229آرش دستشو رو دست لرزونم گذاشت که دستمو پس کشیدم جیغ ...

#پارت228یه چیزایی رو زیر لب میگفت خوب متوجه نشدم بلند شدم و ...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

#Gentlemans_husband#season_Third#part_283باشه ای گفت و با یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط