کاش نمیشناختمت

کاش نمی‌‌شناختمت
آنوقت با تو بودن چه آسان بود
آنوقت هر چیزی رسمیتِ خودش را داشت
حتی سلام ها
حتی نگاه ها
مثلِ دو غریبه
یک احوال پرسی‌ مودبانه
تعارف یک صندلی خالی‌
بی‌ هیچ تکلفی
کنارِ هم می‌‌نشستیم
بی‌ هیچ حرفی‌
قهوه هامان را می‌‌خوردیم
و اگر از روی حواس پرتی
پر از حسرتِ نوازشِ دست‌های تو
یا غرق رویای بوسه‌های تو می‌‌شدم
جای نگرانی نبود
همین که نگاهم می‌‌کردی
سرم را به کتابی‌
درختی
پرنده ای
آگهی روزنامه ای
بند می‌‌کردم
و تو فی‌البداهه  از صرافتِ آزار من می‌‌افتادی .
دیدگاه ها (۱)

ساعت ۶/۵ آمدم خانه ، نبودیالان ۷/۵ است. خانه را بدون تو نمی ...

دوست دارم به یاد بیاورمروزهایی را که دوستم داشتیو هر شبآن قد...

البته که دوستت دارم دلی آزارت می‌دهمدلیلش هم صاف و ساده این ...

پل های پشت سرت راخراب نکنمتعجب خواهی شداگر بدانی بارهاناچار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط