مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است

چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمت
و در این غائله تشخیص مقصر سخت است

ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد
که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام
گاهی از من بگذر، حسرت عابر سخت است!

قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص
با دو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است

در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده اند
با تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است

کوچه با غربت خود بعد تو یادم داده
دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است...

علی صفری
دیدگاه ها (۱)

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکندگل نمی‌روید،چه غم گر شاخس...

دلم گرفته هوای بهار کرده دلم هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم ...

نه رد می شی، نه می مونی تبت بدجور واگیرهمنو با دست کی کُشتی ...

از بس شبیه شمع چکیدم دلم گرفت...از بس دویدم و نرسیدم دلم گرف...

مثل آن‌لحظه که حفظ غمِ‌ظاهر سخت استماندن چشم به دنبال مسافر ...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط