دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده #دریا کُنَم و #صبر به #صحرا فِکَنَم
وَاندر این کار دلِ خویش به دریا فِکَنَم

از دلِ تنگِ #گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گُنَهِ #آدم و #حوا فکنم

مایهٔ خوشدلی آنجاست که #دلدار آنجاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

بِگُشا بندِ قَبا ای مَهِ #خورشید کُلاه
تا چو #زلفت سَرِ #سودا زده در پا فکنم

خورده‌ام تیرِ #فلک، باده بده تا #سرمست
عُقده در بندِ کَمرتَرکشِ جوزا فکنم

جرعهٔ #جام بر این تختِ روان افشانم
غُلغُلِ #چنگ در این #گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایّام چو سهو است و خطا
من چرا عِشرتِ امروز به فردا فکنم؟

✍️ #حافظ

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#سرای_فارسی #آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک #حکایت #شعر_آیینی
#عشرت #سهو #خطا #تخت #آتش #خوشدل
دیدگاه ها (۱)

دزدیده چون #جان می‌روی اندر میانِ جانِ منسروِ خرامانِ منی ای...

#زندگی چیست...؟نه تو می مانی، نه #اندوهو نه هیچ یک از مردم ا...

تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای! به خدا حال #مرا ، خوب به ...

ماه از برکت #نور تو جلا میگیردعرش از یمن قدم هات صفا میگیردچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط