سالها بعد

سالها بعد...
شب تولدت...
وقتی شیشه ی عینکم را هاااا میکنم
زیر چشمی حواسم هست
بی هوا شمع ها را فوت نکنی...
لب هایت که غنچه شد
صدا میزنم
آااااای قلبم!
میترسید تو و بچه هایمان!
می رسید بالای سرم،
میخندم ومیگویم:
آخ از این لبها...
با عصبانیت میگویی
دیوانه...
و نمیدانی این دیوانه مرا تا تولد بعدی ات زنده نگه میدارد!
سال ها بعد...
سال ها بعد را با تو دوست دارم
حتی در خیال!
دیدگاه ها (۱)

اذان چشمانت، خواندن دارد!آوایی که شنیده می شود،از حرکت دمادم...

کمی از مرا،برای روز مبادا، نگه دار!عشق،بی واسطه، در می زند ....

می دونی چرا وقتی می خوای بری توی رویا چشهاتو می بندی؟وقتی می...

تنها بمانفقط اندکی بعداز من!تا باورم شود "تنهایی"آن اتفاقیست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط